سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 ازدواج       11

پس از صرف چای و کشیدن قلیان ، یکی از برنامه های همیشگی و جدایی ناپذیر عروسی شام بود . در این هنگام بیا برویی راه می افتاد و هرکسی به نوعی سعی می کرد خدمتی بکند . در روزگاری دورتر ، خانواده ای که دعوت شده بودند اگر چند مرد داشتند ، فقط یکی از آنان پای سفره می نشست و بقیه نمی نشستند و خدمت می کردند و بعد غذا می خوردند .  معمولا مردان کامل ، جوانان و مهمانان نازک در دو ردیف روبه روی هم می نشستند . بچه ها سعی می کردند خود را بین آنان جا بزنند ولی افرادی که مسئولیت نظم را به عهده داشتند ، یکی یکی آنان را از جایی که نشسته بودند بلند کرده و به سویی دیگر که فقط به کودکان اختصاص داشت راهنمایی می کردند . کودکانی که همراه پدران خود آمده بودند و نزد آنان نشسته بودند ، کسی کاری به کارشان نداشت . سفره ها را از منازل آشنایان روستا تهیه می کردند به همین خاطر تعداد زیاده سفره در کنار هم و متصل می گستردند . در گوشه ای از حیاط یا حیاط همسایه ، زیر نظر دلاک روستا ، غذا پخته و آماده شده بود . چند سینی بزرگ مسی یا رویی ، تعدادی زیاد بشقاب و کاسه ی چینی ، و سایر وسایل در آنجا آماده بود . با کسب اجازه از صاحب عروسی ، تقسیم غذا آغاز می شد . دلاک که دستور خورد و خوراک را می داد ،  غذا می گرفت و جوانان سینی های بزرگی که بشقاب های چینی پر از برنج در آن چیده شده بود را حمل می کردند و تا سفره ها می رساندند و به دست کسی که وسط سفره ایستاده بود می دادند تا در مقابل هر کسی یک بشقاب بگذارد . در هنگام حمل سینی ، خیلی احتیاط می کردند تا با کودکانی که مشغول رفت و آمد بوده و محیط را شلوغ می کردند ، برخورد نکنند . به همین جهت در چنین موقعی صدای « بچه دیرو بچه دیرو » ( بچه دور شو بچه دور شو ) بسیار شنیده می شد .  در کنار هر بشقاب برنج نیز کاسه ای خورش می گذاشتند و در گوشه هایی از سفره نیز نمک می ریختند . در برهه ای از تاریخ اجتماعی این مردم ، کسی رنگ برنج را سالی یک بار نیز نمی دید و اگر کسی سخت مریض می شد و نمی توانست غذا بخورد ، از منزل کدخدا مقداری برنج برایش می آوردند و در عروسی نیز للک می پختند اما به مرور و با گذشت سالیان ،  برنامه های شام مهمانی از نان و آب گوشت به  برنج و گوشت رسید . اگر مهمان خاصی هم در مجلس بود و به قول قدیمی ها آدم نازکی بود ، غذای بهتری برایش تهیه می کردند که آن نیز برنج با مرغ بود . از جمله آدم های نازک و خاص در چنین جایی ، معلم هایی بودند که در روستا تدریس می کردند و وجودشان در هر مراسمی ، برای اهل آن خانه و میزبان مایه ی مباهات بود . در چنین هنگامی پذیرایی ویژه ای از آنان انجام می گرفت . برایشان لگن و آفتابه ی مسی می آوردند و روی دستشان آب می ریختند تا همان جا که نشسته ، دستشان را بشویند . صاحب خانه به طور مدام بابت قصوری که انجام داده از آنان عذرخواهی کرده و خود را شرمنده احساس می کرد . پس از آن دوباره لگن و آفتابه می آوردند . هرکسی نیز دستمالی داشت که از جیب بیرون می آورد و دستش را خشک می کرد . آدم های مهم معمولا همه ی غذای خود را نمی خوردند . پس از آن که مردان غذایشان را خورده بودند ، نوبت به کودکان می رسید  . 





تاریخ : سه شنبه 93/11/14 | 8:30 صبح | نویسنده : بنارانه | نظرات ()

ازدواج

10

می خِی بیگِ بوینی ؟ پصّوا چاش ری تلنگون ِ  /  از : حسین دارند

شب عروسی که فرا می رسید . به دعوت بزرگ خانواده ی داماد ، مردم به خانه ی داماد می رفتند  . اگر فاصله نزدیک و در همان روستا  بود ، پیاده واگر در روستای دیگر یا جای دوری بود ، عده ای خاص ، عصر همان روز با مال ( اسب ، الاغ ، قاطر) مسیر را طی می کردند . آنان که پیشتر به وسیله ی سلمانی دعوت شده و « پارنج » نیز به سلمانی داده بودند ،  هدیه هایی نیزبرای داماد در نظر می گرفتند که معمولا کهره و گوسفند بود . هدیه های آنان را سلمانی پیش از آمدن دعوت شدگان گاه چند روز پیش تر به منزل داماد می برد و یکی یکی اعلام می کرد که این هدیه ی فلانی است و ...

 

عروس اگر از روستای داماد بود ، مردم همراه با نی انبان زن و تنبک نواز ، از خانه ی عروس تا منزل داماد عروس را همراهی می کردند و سرور می گفتند و کل می زدند و ترانه می خواندند اما  اگر از روستای دیگر بود ، پس از رسیدن عروس به نزدیک خانه ی داماد ، این کار انجام می گرفت . معمولا عروس را سوار بر اسب به خانه ی داماد می بردند . دلاک افسار اسب را می گرفت وخود پیاده جلوی اسب می رفت تا به منزل داماد می رسید و بابت این کار پولی دریافت می کرد که به آن  « جلو کشون » می گفتند . وقتی « بیگ   beyg » ( عروس )  به مقصد می رسید ، پیاده نمی شد و برای پیاده شدن چیزی طلب می کرد که به آن « پا اندازون » می گفتند . پس از آن عروس پیاده می شد . قبل از آن نیز عروس برای اسبی که می خواست سوار شود ، « تنگ » زیبایی بافته و آماده کرده بود. تنگ به تسمه مانندی گفته می شد که از زیر شکم اسب می گذشت و به دو سوی زین وصل می شد و زین را به اسب محکم می کرد . در شب عروسی ، عروس تنگ را به زن دلاک می داد تا صبح روز بعد به صاحب اسب هدیه بدهد . عروس را به اتاق زنانه ای که از قبل برایش تهیه شده بود می بردند و می نشاندند و همان جا نیز زنان شادی می کردند و شپ می زدند و می رقصیدند . زنان و دخترانی که قبلا عروس را ندیده بودند یا  کنجکاو بودند در وضعیت جدید ببینند ، نزد او می نشستند و گل اندازش را از روی صورتش کنار می زدند و به چهره اش نگاه می کردند . عروس خود نیز مشتاق بود تا خود را به دیگران نشان بدهد به همین خاطر بلافاصله روزهای بعد از عروسی ، خودش آشغال ها را بیرون می برد و روی تلنگون می ریخت تا دیده شود . 





تاریخ : دوشنبه 93/11/13 | 12:5 عصر | نویسنده : بنارانه | نظرات ()

ازدواج       9

گاه شوخی هایی نیز در قالب شعر ، با مادر داماد انجام می گرفت مثل :

دی دوما  ری تل می گرده  - سی کُنارِ بُل می گرده

و یا هنگامی که مراسم به اتمام می رسید و کودکان می خواستند پراکنده شوند  ، جهت شوخی می خواندند :

دی دوما چه و تو دا ؟ هیچی

پس از انقلاب همزمان با برچیده شدن بساط رقص های دسته جمعی وکنار گذاشته شدن آلات موسیقی ، عروسی ها بسیار ساکت و بی سر و صدا برگزار شد . از جمله عواملی که بعد ها به این مساله بیشتر دامن زد ، جنگ ایران و عراق و وجود شهدای گرانقدر بود که مراسم شادمانی را تعطیل کرد تا جایی که در یکی از عروسی  ها ی بنار ، وقتی یکی از زنان روستا به تنهایی خواست کِل بزند ، مادر داماد بلافاصله به آن زن اعتراض کرد و نگذاشت تنها کل ناتمام آن مراسم  به پایان برسد  .

با ذکر این نکته که جهت آشنایی با این گونه شعر ها ، می توانید به کتاب ارزشمند دکتر عبدالله رضایی تحت عنوان فرهنگ عامیانه بوشهر مراجعه کنید  ،  بخش هایی از شعر هشکله نقل می شود :

   عقربی توجوممه نیلم بشینم,هشکله

 یابیین عقدم کنین یا بکشینم,هشکله

دخترو می پیرزنه چقه عیاره,هشکله

وش میگم بالش بیار دشک میاره,هشکله

 سوار پرشیم دور سراتون,هشکله

 تا خدا قسمت کنه واوم دوماتون,هشکله

,بیو بریم شمال ولات غالی کنیم فرش هشکله

,قوریل سرخ و سفید منقل پره تش هشکله

,بیو بریم شمال ولات جیکه بیچینیم هشکله,

سرنه ی جیکه چیدن ور هم بیشینیم هشکله

وت میگم ای ره نده ره خهکلونه,هشکله

 جورابت غرمیگیره صابون گرونه هشکله,

چه خشه سیه پسین دس پات حنا بوهشکله,

شیخ بیا عقدت کنه بوت نه رضا بوهشکله

 چه خشه شی بکنی وو مردکوری هشکله

صبح گه او گرم کنی چیششه بوشوری هشکله

 چه خشه شی بکنی یارت ملا بوهشکله

قلم سر جیبش نکش طلا بوهشکله

امروزه چارده روزه مو کازرونم هشکله

مو که یارم اینجو نی سی کی بوخونم هشکله

تفنگل پاک ده تیره مال مو یه تیره هشکله

قوملم زنم نیدن ایگن فقیره هشکله 





تاریخ : یکشنبه 93/11/12 | 10:8 صبح | نویسنده : بنارانه | نظرات ()

ازدواج

8

شعر هایی که در مراسم عروسی خوانده می شد بسیار متنوع و نشاط انگیز بودو گاه خوانندگان بنا به ذوق خود ، مصراع هایی به آن می افزودند . از معمول ترین و ساده ترین شعر ها ، « هشکله » بود . این شعر به واسطه ی وزن و ریتم کوتاهی که داشت ، در اذهان می ماند وانگهی در پایان هر مصراع که برای خواندن آن  حدود دو ثانیه به طول می انجامید ، کسانی که شپ می زدند ، فقط واژه ی هشکله را تکرار می کردند .  به همین جهت هم مردم برای گفتن این شعر درگیر می شدند و هم به واسطه ی سادگی آن ، کودکان نیز می توانستند جواب بدهند و در شادمانی شرکت کنند . در هنگام خواندن هشکله ، گاه خواننده شعری دیگر را نیز به آن پیوند می زد ولی سعی می کرد روند جواب دادن گسسته نشود . ابیاتی از این شعر چنین است :

خواننده : هشکله جونم

مردم : هشکله

 = هشکله باغی – هشکله  = کهره ی تو باغی  - هشکله  =هشکله جونم  - هشکله   = دیته بسونم – هشکله = سی زمسونم – هشکله و.....

از نمونه های دیگر این اشعار چنین است :

وور وور باد شمال زیر بال مینات

المان

دل اینجا دلبر اینجا به خدا من مسافر

گل پی چنارم چه می خی سیت بیارم  و ...............

گاه افراد خوش ذوق روستا ، شعر هایی فی البداهه می خواندند مثل  :

ماشو ماشو . این شعر را علی زاهدی فرزند الله کرم  زاهدی فی البداهه ساخت و اسامی چند روستا از جمله بنار در آن آمده بود که از هر روستا ، یک ویژگی به آنان نسبت داده می شد .

و یا این شعر که به مناسبت خاص خوانده می شد مثلا وقتی عروس را وارد می کردند و کل می زدند ، عده ای می خواندند :

بیگِ اوردیم تو دره     -  نه کهره کشتیم نه بره





تاریخ : شنبه 93/11/11 | 10:48 عصر | نویسنده : بنارانه | نظرات ()

ازدواج

7

بانده ی غافلِ دل دونه ی دی دوم ندی

شاخکِ سر چکِ پازلفِ هلالش مُنِ کُشت

فرج الله کمالی

در مراسم عروسی خانواده ی دلاک ( سلمانی ) نه تنها کارهای آرایشی را انجام می دادند بلکه مسئول پختن غذا نیز بودند به گونه ای که اگر کسی دیگر می خواست در این قسمت کمکی بکند می با یست زیر نظر آنان کارش را انجام بدهد . از همان ابتدای شروع جشن عروسی این خانواده تمام وقت خود را در منزل داماد می گذراندند . آنان صبح زود می آمدند و خدمت می کردند و آخر شب برای خوابیدن به خانه ی خود می رفتند . مرد مسئول چای و قهوه و تهیه ی آتش قلیان بود و تمام سعی او این بود که اسباب پذیرایی کم نیاید . او هرگاه تشخیص می داد ، سینی های چای را پر می کرد و به دست کسانی می داد تا همان جایی که خودش « آرا » ( نشانی ) داده بود ببرند . چند نفرکارشان بردن سینی پر چای و برگرداندن سینی های خالی بود . زن دلاک نیزمقدمات پخت و پز را فراهم می آورد . در این میان عده ای از مردان کارشان چاق کردن (آماده کردن ) قلیان بود . به همین منظور از قبل تعدادی قلیان ازقبل از منازل همسایگان جمع آوری شده و با نظم خاصی در کنار چاه آب قرار داشت که مرتب چاق می کردند و به دست مهمانان می دادند . این برنامه ها به همین صورت شبانه روز ادامه داشت تا این که شب عروسی فرا می رسید . روز عروسی که فرا می رسید  ، زن دلاک به خانه ی دختر رفته و او را آرایش می کرد . آرایش معمولا در زیر ابرو و اصلاح بخشی از مو خلاصه می شد . معمولا موهای سر عروس را کوتاه نمی کردند بلکه از دو سمت صورت ، دسته ای مو که بین گوش و چشم واقع هستند را انتخاب کرده و آن را کوتاه می کردند و نوک آن ها را به سمت داخل صورت بر می گرداندند تا به شکل حلقوی در آید که به آن « خنچک  khenchak  » می گفتند و عطر و گلاب می پاشیدند و عروس را نیز معطر می کردند .  مهندس ابراهیم زمانی می نویسد : « به داخل صورت دادن نوک موی سر عروس و به شکل حلقوی درآوردن آن را "بورگجیگک" نیز مى گویند. این نوع آرایش مو مخصوص عروسها و زنان جوان شوهر دار بوده است .زنان میانسال و زنان جوانی که شوهران خود رأ از دست داده اند از اینگونه آرایشی خود داری می کردند . »

لباس عروسی را که بر عروس می پوشاندند ، لباس های قبلی را به زن دلاک می دادند .  دستمالی سبز روی سرعروس می انداختند به گونه ای که هیچ جای صورتش پیدا نبود . به آن دستمال ، « گُل انداز  gol andaaz » می گفتند . هم زمان در منزل داماد نیز صدای ساز و آواز گوش فلک را کر می کرد . نی انبان زن مرتب و بی وقفه می نواخت و یک نفر نیز با او بود  به طور دائم تنبک می زد و شعر می خواند . هر گاه شعری تمام و شعری دیگر خوانده می شد ، نی انبان زن نیز ریتم و آهنگ سازش را بر اساس شعر جدید می نواخت  .

 

 





تاریخ : جمعه 93/11/10 | 7:37 صبح | نویسنده : بنارانه | نظرات ()

  ازدواج

6

یک شب قبل از عروسی مراسم حنا بندان برگزار می شد . برای این مراسم بیشتر زنان بودند . اسباب حنا نیز  از قبل آماده شده بود . شب موعود ، خانواده ی داماد یک سینی بزرگی که محتویات آن بادیه ای پر از حنا ، کاسه ای شیرینی ، بشقاب های  بیسکویت ،  قرآن ، یک کله قند و... بود  روی سر می نهاد و به خانه ی عروس می رفت . زنان طلبیده شده نیز نه تنها خانواده ی داماد را همراهی می کردند بلکه در آنجا نیز به رقص و شادمانی می پرداختند . در آنجا دست و پای عروس و داماد را حنا می گذاشتند و با سرور گفتن و کِل و شپ ، بر سر عروس و داماد شادمانی می کردند . در کتاب فرهنگ و مشاهیر برازجان صفحه ی 102 آقای اکبر صابری چنین می نویسند : «...  در همان ساعت سلمانی ( دلاک ) زن نیز کاسه های پر حنا را در یک مجمع ( سینی بزرگ ) ، همراه گلبرگ های گل سرخ ، شیرینی و عود درحالی که روی آن را پارچه ای سبز رنگ پوشانده و آن را روی سر خود گذاشته است ، پیشاپیش دیگر زنان فامیل که لباس های رنگارنگ و شلوارهای ( قر)پُرچین و گشاد پوشیده اند و دستمال های رنگارنگی را در هوا تکان می دهند ، مسیر خانه داماد تا منزل عروس را پیاده طی می کنند و با ورود به منزل عروس گرداگرد وی حلقه می زدند و با دست زدن و هلهله های ممتد توسط زنان ، سر، دست و پای عروس را حنا می گذاشتند و ابیاتی مثل : عروس حنا می بنده / طوق طلا می بنده را می خواندند . دختران دم بخت نیز با گذاشتن مقداری حنا در کف دستشان ، بخت خود را باز می کردند ... » ودر نهایت این مراسم را با فرستادن صلوات به پایان می رسانند و می رفتند تا خود را برای کارهای مهمتر فردا آماده کنند . آرایش عروس نیز به عهده ی زن دلاک بود .

علی سامی در کتاب پایتخت های شاهنشاهان هخامنشی صفحه ی  178  به نقل از  ویل دورانت در  مشرق زمین یا گهواره ی تمدن  در باره چگونگی آرایشگری نکته ای آورده است که خالی از لطف نیست  :

« ... چون در دوران امپراطوری  ، ثروت مردم زیاد شد ، زن و مرد به زیبایی ظاهر خود پرداختند و جهت آراستن صورت ، غازه و روغن به کار می بردندو برای آن که درشتی چشم و درخشندگی آن را نشان دهند ، سرمه های گوناگون استعمال می کردند . به این ترتیب در میان آنان طبقه ی خاصی به نام  « آرایشگران » پیدا شد...» 





تاریخ : پنج شنبه 93/11/9 | 10:6 عصر | نویسنده : بنارانه | نظرات ()

ازدواج

5

هرچه دارم سی تو دارم تو عزیز خونه می

برگلالت گُل بریزم تو گُل راجونه می

زمان مناسب برای خواندن سرور هنگامی است که مجلس به اوج شور و هیجان می رسد . در این هنگام یک نفر که تفاوت نمی کند مرد باشد یا زن ، سرور خواندن را آغاز می کند . او یک بیت را می خواند و یک نفر دیگر از میان جمعیت ، مصراع دوم را جواب می دهد . سرور را معمولا کسی آغاز می کند و دیگری پی می گیرد . جالب این است که در این بخش ، هیچ هماهنگی صورت نمی گیرد و به صورت خودجوش آغاز و ادامه انجام می یابد . پس از پایان بیت دوم ، زنان همگی با هم کِل می زنند و شور و هیجان را به اوج می رسانند . سرور گفتن در یک شب ، بارها و بارها تکرار می شود و ابیات دیگری نیز هست که خوانده می شود . کِل نوای بلندی است از شادی که بیشتر زنان انجام می دهند . زمان کِل تقریبا 5 ثانیه به طول می انجامد . درچنین هنگامی زنان یک دست را بالا آورده و انگشتان خود را مثل هنگامی که کسی بخواهد با کسی دست بدهد  قرار داده آنگاه چهار انگشت کشیده ی چسبیده به هم را به صورت افقی زیر بینی قرار می دهند به گونه ای که سایبانی برای دهان باشد و با چرخش زبان و تحریر واژه کِلی را به شیوه ی « کلی لی لی لی لی لی » ادا می کنند .

عموم مردم روستا هر شب برای دیدن جشن عروسی می آمدند ولی افراد شاخص و یا مهمانان خارج از روستا فقط شب عروسی شرکت می کردند . دلاک روستا موظف بود افرادی را که خانواده ی داماد مشخص می کردند اعم از مردم روستا یا جاهای دیگر را برای شرکت در جشن دعوت کند و زنش نیز زنان را برای شرکت کردن می طلبید که به این کار « طلوون   televun » (طلبون ) می گفتند .

از جمله مراسم جانبی در شب های عروسی ، چوب بازی بود .

این بازی شاید برگرفته از  نوعی مبارزه ی  تن به تن است که بین عشایر و چوپانان در روزگار پیشین در می گرفته و در مجالس شادی نمایش داده می شود . با این وجود تا سال ها پیش در بین عشایر و برخی از روستاهای دیگر در ایران با چنان قوتی انجام می شد که معمولا در یک شب پای چند نفر می شکست . با این تفاصیل

به نظر می رسد که فرهنگ چوب بازی از جمله فرهنگ های وارداتی بنار باشد چرا که این بازی به شکلی که در سایر جاها و خاصه در بین عشایر رواج داشت ، اجرا نمی شد و در واقع تقلیدی از آن بود . برای چوب بازی دو نفر داوطلب شده و درمیدانی کوچک میان حلقه ی مردم می آمدند و بیشتر هدفشان نشان دادن مهارت های فردی بود . آن دو نفر با حالت خاص نیمه رقص و گارد گرفتن دور هم می چرخیدند تا فرصتی بیابند و با ترکه ای محکم که در دست دارند ، قاب پای طرف مقابل را هدف بگیرند . ضربه به بخش های بالاتر مجاز نبود . طرف مقابل نیز در هنگام حمله ی رقیب ، چوبش را به زمین می نهاد تا چوب رقیب به جای برخورد با پایش ، با چوب برخورد کند و در واقع با این کار ، حمله ی همبازی را دفع می کرد . این بازی گاه به درازا می کشید و افراد همچنان عوض می شدند و گاهی نیز موجب ایجاد کدورت  و درگیری می شد ولی به طور کلی در بنار ، هر دوطرف سعی می کردند تا به پای دیگری ضربه ای وارد نکنند . 





تاریخ : چهارشنبه 93/11/8 | 6:50 عصر | نویسنده : بنارانه | نظرات ()

ازدواج

4

روزی برای عروسی معین می شد و تا یک هفته شبانه روز منزل داماد جشن برپا بود . از خانواده ی عروس ، کسی در جشن شرکت نمی کرد . در تمام مدتی که جشن بود ، نی انبان زن می نواخت و زنان می رقصیدند و دستمال بازی می کردند . زنان با لباس های سنتی خود که شلوار قر، پیراهن بلند چاکی ومینار رنگارنگ بود ، با تمام زرق و برق ها ، همراه با رقص ، دستمال بازی نیز می کردند . در بنار کسی نی انبان زن حرفه ای نبود . یکی دو تا هم که گهگاه نی انبان می زدند ، کارشان قابل توجه نبود و تفننی و تفریحی بود . میرابراهیم سلمانی و علی آذر نیوار گهگاه این کارهای هنری را انجام می دادند واز این منظر ، از پیشگامان هنر در بنار به حساب می آیند اما همان طور که گفته شد ، آنان هرگز به این کار به صورت جدی نگاه نمی کردند و به همین دلیل در عروسی ها بیشتر از افراد دیگری که حرفه و شغلشان نواختن نی انبان بود دعوت می شد . یکی از این افراد که در بنار برای خودش طرفدارانی دست و پا کرده بود اسماعیل ....  معروف به  « اسمیلو با صالح » بود . او در مجالس عروسی ، لباس سنتی زنانه می پوشید و نی انبان را همراه با حرکت و رقص و در ریتم های شاد می نواخت و همه را خوشحال می کرد . او از مردم یکی از روستاهای رودحله بود و بخش پایانی زندگی اش را در بوشهر به سر برد . در هنگام نواختن ساز نی انبان ، مردان در یک سو و زنان نیز در سمتی دیگر به صورت  دو ردیف می نشستند و کودکان همراه با جوانان ایستاده تماشا می کردند . در فضای خالی مجلس نیز تعدادی از زنان و مردان به رقص مشغول می شدند . نی انبان زن هم در فضای بین مجلس زنان و هم در محوطه ی مجلس مردان رقصان در رفت و آمد بود . او چرخ می خورد ، می نشست ، خم و راست می شد و در تمام حالات و وضعیت ها نی انبان می نواخت و مردم با شپ ( دست زدن ) و زنان با سرور ( بیت خوانی ) و کِل او را همراهی می کردند . سرور جزء جدانشدنی چنین مجالسی بود . برای سرور گفتن ، ابتدا یک نفر چه زن یا مرد با صدای بلند یک مصراع بیتی را می خواند . بیت حتما باید بر وزن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلات( فاعلن ) باشد تا با ریتم سرور خوانده شود . به عنوان مثال نفر اول می گفت : هر چه دارم سی تو دارم تو عزیز خونه می . خواندن هرمصراع بین 20 تا 30 ثانیه به طول می انجامید . اگر بتوان شکل خواندن را ترسیم کرد شاید بتوان چنین نوشت :

هرچی داااااااااااااااروووووووووووووم سی ی ی ی ی ی ی ی ی ی تو داااارم ( های ) توعزی ی ی ی ی ی ی ی ی زه ه ه ه ه ه خونه می .

تحریر های آواز که باعث زیبایی سرور می شود نیز در هنگام ادای حروفی انجام می گرفت که در اینجا به صورت تکرار نوشته شده است  . 





تاریخ : سه شنبه 93/11/7 | 7:42 عصر | نویسنده : بنارانه | نظرات ()

  ازدواج

3

کار بعدی بین دو خانواده تعیین شیر بها بود . شیر بها همان طور که از نامش پیداست ، مزد شیری بود که مادر به دختر داده و او را بزرگ کرده بود . پس از نشست و گفتگوی بزرگان دو خانواده ، بالاخره میزان شیربها را توافق می کردند و باید پول توافق شده را به مادر عروس بدهند . شیر بها به صورت نقد و در مراسم عقد به خانواده ی عروس داده می شد . هر چه زمان گذشت ، این پول نیز مبلغش زیادتر شد اما در مقابل ، خانواده ی عروس موظف شد  وسایل مورد نیاز عروس را بخرد .  پس از تعیین شیر بها ، خانواده ی داماد برای عروس « شرطی » می برد .اکبر صابری در کتاب فرهنگ و مشاهیر برازجان صفحه ی 100 آورده است :

« بعد از مراحل خواستگاری ، مراسم شرط زدن یا بله برون صورت می گیرد . بعد ازتوافق و تعیین مهریه ، خانواده داماد یک دست لباس را همراه با حلقه و ساعت در حالی که آن ها را در پارچه ای سبز پیچانده اند یا در چمدانی نو قرار داده اند ، به عنوان نشان نامزدی به خانواده عروس تحویل می دهند . »

از جمله مواردی که برای عروس خریدنش لازم بود ، آینه ی بزرگ ، دولاب ، چمدان ، لحاف ، تشک ، قالی و ... بود . بخشی از آن پول که خرج نمی شد نیز در اختیار خانواده ی دختر بود و صرف امور روزمره می شد . گاهی نیز اتفاق می افتاد که برادر و خواهری از یک خانواده با برادر و خواهری از خانواده ای دیگر هم زمان ازدواج می کردند . آنان دیگر نیازی به پرداخت پول و شیر بهانداشتند  زیرا اگر دختری به خانواده ای می دادند ، درعوض دختری از آن خانواده نیز می گرفتند . به این عمل « گو گا  gow - gaa » می گفتند.  از همین واژه می توان نگرش جوامع سنتی به زن را دریافت چرا که از دید آنان این کار مثل آن بود که گاوی به کسی بدهی و درعوض گاوی از او بگیری . این عمل را « گا و گا ( گاو و گاو ) » نیز می گفتند و اخیر این عمل را « گل به گل » می گویند که بسیار زیبا و در شان و منزلت زن است چرا که نشان می دهند گلی به کسی داده اند و گلی از او گرفته اند . در این شرایط ، دو خانواده با یکدیگر شرط می کردند که اجناسی که می خرند ، مثل هم باشد . عیب بزرگ این کار نیز این بود که اگر یکی از زن و شوهر ها نمی توانستند با هم زندگی کنند و تفاهم و سازش نداشتند و از هم جدا می شدند ، زن و شوهری که مشکلی نداشتند نیز تحت فشار قرار می گرفتند تا تلافی کنند و بسیاری از خانواده ها به همین دلیل از هم پاشیده می شد .

پس از فراهم شدن مقدمات  ، کم کم روز عقد مشخص می شد . برخی از افراد نیز « عقدِ پُی تخت » می کردند یعنی هم زمان با عقد ، ازدواج نیز صورت می پذیرفت . برای عقد مراسم و مراحل خیلی گسترده ای نبود فقط بزرگان می آمدند و ملای ده نیز خطبه می خواند و شرایط بیان می شد و شهود نیز انگشت گواهی می زدند اما تمام برنامه های تفریحی و سرگرمی مخصوص عروسی بود که معمولا هفت شب و هفت روز ادامه می یافت . 





تاریخ : دوشنبه 93/11/6 | 7:4 عصر | نویسنده : بنارانه | نظرات ()

  ازدواج

2

ازدواج در خانواده ها هم برای پسر و هم برای دختر به ترتیب صورت می گرفت به این صورت که ابتدا بزرگ ترین فرزند از نظر سن ازدواج می کرد و پس از آن نوبت به نفر بعد می رسید . پس از پسندیدن ، خانواده ی پسر مقدمات کار را فراهم می کردند . بسیار پیش می آمد که دختر و پسر تا قبل از ازدواج ، حتی یک بار نیز چهره ی همدیگر را ندیده و یا به وضوح ندیده بودند . معمول بود که پس از انجام توافق نیز ، تا قبل از ازدواج ، اگر پسر به منزل دختر می رفت تا همسر آینده اش را ببیند ، دختر به اتاقی دیگر می رفت و تا زمانی که پسر در منزلشان بود ،  بیرون نمی آمد . در بین عامه  و جامعه ی آن روزگار ، به صورت تواتر این سخن بود که در فلان مکان ، به جای این که دختر مشخص شده را به پسر بدهند ، دختری دیگر را به او داده اند  .

ازدواج ها بیشتر فامیلی بود و همان طور که در پیش اشاره شد ، سعی می کردند تا در وحله ی اول ، دختر به پسری از پسران فامیل برسد . کم کم این سد شکسته شد اما اقشاری از مردم بودند که مردم آن زمان ، نه از آنان دختر می گرفتند و نه به آنان زن می دادند و ازدواج در چنان گروهی ، اجبارا تنها به شکل فامیلی صورت می پذیرفت . یکی از این قشر مردم ، خانواده ی سلمانی محل بود . سلمانی ها از دیر باز تا امروز ، از صادق ترین و پاک ترین مردم روستا بوده اند . آنان همیشه شوخ طبع بوده و در عین فقر و نداری  ،  موجبات نشاط مردم را فراهم می آوردند . آنان دربین مردم و با مردم و عضوی جدا نشدنی از مردم بودند اما سنت های غلط جامعه ی آن روز ، آنان را از برخی حقوق اجتماعی نانوشته محروم کرده بود .

خانواده ی سلمانی زن و مرد در عروسی خدمت می کردند . اگر سلمانی ازمکان خانواده ی داماد بود ، هنگام عروسی ، لباس های قبلی داماد  و اگر از دیار خانواده ی عروس بود ، لباس های قبلی عروس را برای خود و خانواده اش می برد . اگر برای خون ریزان نیز مرغی کشته می شد که معمولا روی پای عروس و داماد نیز این کار انجام می گرفت  ، آن را به خانه ی سلمانی می فرستادند و اگر کهره ای برای خوراک می کشتند ، پوست ، جگر و کلّه ی آن را به خانه ی سلمانی می بردند . سلمانی در مهمانی ها سفره می گسترد و جمع می کرد و با نظارت او  غذا تقسیم  می شد و خود نیز در هنگام غذا خوردن آماده ی خدمت بود . گاه نیز اگر کسی نیز مهمان برایش می آمد ، دنبال او می فرستاد .

 از مهم ترین ویژگی های سلمانی ها این بود که محرم اسرار مردم و امین بودند . به همین خاطر در طول تاریخ ، آنان دارای روحی بزرگ بودند و شاید کوچک نفسی عموم آنان نیز به خاطر همین مساله بوده باشد . آنان همان طور که گفته شد و در بخش های آینده خواهم گفت ، در تمام مراحل زندگی مردم از غم و شادی گرفته تا  امور معمول زندگی ، بیش از همه به مردم خدمت کردند به گونه ای که حقی بزرگ و غیر قابل انکار به گردن همه ی مردم دارند . 





تاریخ : دوشنبه 93/11/6 | 7:2 صبح | نویسنده : بنارانه | نظرات ()
.: Web Themes By Akj :.