صنایع - ادامه 12
بند
مردان علاوه بر تنظیم برگ های نخل برای بافتنی ها ، به ساختن بند (طناب ) نیز می پرداختند . در گویش بنار ، به ساخت بند ، « با دادن » می گفتند . مثلا وقتی از کسی می پرسیدند که چه کار می کنی ؟ ، پاسخ می داد : « بند با می دهم . »برای بافتن ریسمان ، دو روش وجود داشت :
یکم با برگ نخل :
برای این کار ، ابتدا به مقدار لازم برگ نخل را تهیه ، سپس خشک می کردند . آنگاه آن را در آب خیسانده و پس از نرم شدن ، می کوبیدند تا نرم شود . پس از کوبیده شدن برگ ها و هنگامی که به شکل الیاف در می آمد ، آن ها را رشته رشته برداشته و در بین کف دست ها قرار می دادند و با فشار دادن کف دست ها به هم به شکل ماساژ ، باعث چرخش لایه های الیاف به دور هم شده و ریسمان را شکل می دادند .
دوم با لیف نخل :
روش دوم نیز با روش قبلی ، تنها یک تفاوت داشت . در این روش به جای برگ نخل ، از لیف نخل استفاده می شد . لیف ، پوشش تنه ی نخل است که مانند پارچه ای آن را از سرما و گرما محافظت می کند .
همان طور که مردان برای پیش برد کارهای خود ، در اوقات فراغت یا شب نشینی های طولانی ، برگ های نخل را برای بافتن صنایع دستی خود آماده می کردند ، زنان نیز برای ساختن چوقه ، گلیم ، جاجیم و .... پشم می ریسیدند . پشم ریسی در بنار در بین زنان امری معمول بود . آنان معمولا در اوقات شب نشینی و نشستن های عصرگاهی در کنار همدیگر ، به این کار مشغول بودند .
از دهه ی پنجاه خورشیدی ، بافتن لباس و کلاه و شال با کاموا نیز رایج شد ولی این کار به صورت تفننی بود .
در برهه ای از زمان ، گذاشتن وقت روی کوبلن نیز کاری رایجی شد ولی به مرور زمان ، چنین کارهایی رنگ باخت و هر سال ، در روستاهای ایران از جمله بنار ، سرگرمی هایی نو وارد شد . این سرگرمی ها بعد از انقلاب و هم زمان با ورود برق به روستای بنار ، شدت گرفت . سرگرمی هایی که مردم را از تفکرات تولیدی دور و به مصرف گرایی نزدیک تر کرد .
____________
توضیح : قسمت اول این شماره ، در واقع حاشیه ای بر نوشته های مهندس ابراهیم زمانی است که در شماره های قبل ، به نام روش های زندگی مردم بنارآب شیرین آمده است .
صنایع
ادامه 11
عبا بافی
در بنار قدیم ، صنعت چوقه بافی هم رواج داشته اما هیچگاه رونق نگرفته . به همین دلیل ، صنعتگران محلی این روستا ، زودتر از دیگر روستاهای اطراف ، این هنر را کنار گذاشتند و نتوانستند نام بنار را در ردیف دیگر روستاهای صاحب نام در این زمینه ثبت کنند . ایرج افشار سیستانی در صفحه ی 745 کتاب نگاهی به بوشهر آورده است :
« صنعت نساجی و بافت عبا در روستاهای تنگ ارم ، بنار آزادگان ، زیارت ، سعد آباد و حومه ی اهرم رایج است و در هر روستا یک بافنده به کار مشغول می باشد که هر یک قادرند روزانه یک قواره ی عبایی تولید نمایند . دستگاه های بافندگی در روستاهای یاد شده ، شکل ابتدایی دارد و شامل ابزار چوبی ساده ای است که اکثر توسط خود صنعتگران و با بهره گیری از چوب های موجود در محل ساخته شده است . این دستگاه ها تماما در بیرون از خانه های روستایی و در زیر سر پناهی از الیاف خرما در گودال هایی که بر روی زمین کنده شده نصب گردیده که جز ...* ، شانه و تعدادی ساز و ماسوره چوبی اجزای دیگری ندارد . » در بنار و دشتستان به بافندگان عبا ، « جِلهَر » می گویند .
______
* این متن از یاد داشت های چند دهه پیش است که از کتاب آقای افشار برداشته ام اما یک کلمه ی آن را نتوانستم بخوانم و درحال حاضر به منبع مورد نظر هم دسترسی ندارم .
صنایع - ادامه 10
مشک و دلو و دولچه دوزی :
مشک از پوست حیوانات ساخته می شد . پس از ذبح بز یا کهره ، چهار دست و پای آن را می بریدند . سپس قسمت های بریده شده ی دست و پای حیوان را ، دوخته و از پوست ناحیه ی گردن نیز برای در مشک و خیگ استفاده می کردند . خیگ نیز چنین بود با این تفاوت که خیگ نیاز به دباغی داشت . از مشک برای حمل یا نگهداری آب و از خیگ برای دوغ و یا نگهداری روغن استفاده می شد . دهان مشک یا خیگ را به صورت لایه ای برگردانده ، ، تا می زدند و با ریسمانی که به آن « دَروند » ( دربند ) می گفتند ، می بستند . یک سر دروند به دست مشک وصل بود . پس از پر شدن ، آن را به صورت نشسته نگه می داشتند و ریسمان را چند بار دور لایه های تا زده ی گردن ، می پیچاندند و گره می زدند تا آب و روغن نریزد .
دلو ، دول یا دول آب خوری ( دلو خَر delowkhar) درواقع نوعی دلو یا دولچه از پوست حیوانات بود که بر روی سه پایه ی چوبی که در اطرف آن می دوختند ، می ایستاد . پایه های دولچه معمولا رنگی بود . دولچه را به صورت مخروط می ساختند و چوبی صیقلی و اندازه نیز بر دهانش می زدند تا مانع از ورود اشیای خارجی به درون آن شود . دول برای آب بود و در واقع نقش فلاسک را داشت . آب دولچه معمولا خنک تر از آب های مشک و خمره ( غاویه ) بود .
خریدن مشک و دول در برازجان صورت می گرفت اما آنچه که مهم بود ، این بود که این ظروف پوستی ، به همراه دلوی که با آن از چاه ، آب می کشیدند ، در بنار تعمیر می شد . حسن بوستانی فرند محمد باقر با تهیه ابزار تعمیر این ظروف ، خدمات بسیار ارزشمندی به روستاییان کرد . او با یک قیچی ، مقداری پوست ، سوزن و رشته هایی باریک که از پوست ها تهیه می کرد و به جای نخ به کار می برد ، مانع از آن می شد که این گونه وسایل ، با کوچکترین آسیب ، کنار گذاشته شوند . او بسیار اوقات ، تکه هایی از دول و مشک را می برید و آن را رفو می کرد . بوستانی از این راه ، کسب درآمد نیز می کرد .
صنایع - ادامه 9
ناندان :
از جنس تویزه است با ضخامت و استحکام بیشتر . با این تفاوت که ناندان را به شکل ظرفی بزرگ و استوانه ای می سازند تا بتوانند ده ها نان را در آن جای بدهند . برای ناندان سری نیز از همان جنس برگ و پنگاش می سازند . هر بار که نان را در آن گذاشتند یا از آن برداشتند ، درش را می بندند تا نان ها محفوظ بماند . تنوع رنگ ، در ناندان نیز مثل تویزه ، چشمگیر است . در سال 1374 ، هر عدد ناندان در دهستان زیارت ، تقریبا 500 تومان ارزش داشت .
کَپورِه :
کپوره در واقع همان ناندان در اندازه ای کوچکتر است . از کپوره برای تنباکو یا اشیاء و وسایل ریز تر استفاده می شود .
دَم کَش :
دم کش به شکل تویزه ولی ساده و بدون رنگ و ضخیم تر بافته می شود . دم کش دایره ای و بدون ظرافت است و اندازه ی او تا حدی است که بتوان با آن درب دیگ را پوشاند . در هنگام پختن غذا مخصوصا برای دم کشیدن برنج ، دم کش را روی دیگ می گذارند تا غذا با شعله ی ملایم آتش بار بیاید .
صنایع - ادامه 8
تویزه 3
« دروش » derowsh ( درفش ) نیز وسیله ای برای بافتن تویزه بود . درفش را از شهر می خریدند یا آهنگر ها که هر ساله به روستا می آمدند ، می ساختند . درفش در واقع وسیله ای بود که نوک بسیار تیزی داشت . طول نوک آن حداقل 10 سانتیمتر بود که دسته ای فلزی یا چوبی داشت . زنان برای بافتن تویزه ، طوری می نشستند که بتوانند با قرار دادن تویزه بین دو زانوی خود و گرفتن آن با زانو ها ، بر آن مسلط باشند . صفحه ی داخلی دایره ی تویزه به سمت زن بافنده بود . شبیه حالت فرمان اتومبیل در مقابل او قرار می گرفت . بافندگان ، هر بار ، چند شاخه ی باریک پنگاش در مسیری که می بافتند ، می نهادند ، با درفش ، لبه بالایی ردیف زیرین را سوراخ می کردند ، نوک برگ نخل که باریک و تیز است را از آن عبور می دادند . می کشیدند . دوباره چند میلیمتر کنار سوراخ قبلی ( سمت چپ – چون تویزه به سمت راست می چرخید و کامل می شد . ) را سوراخ می کردند . پیش را دوباره گرفته و از روی پنگاش ها می گذراندند و سوراخ بعدی عبور می دادند و می کشیدند تا هم پنگاش ها محکم شود و هر بار میلیمتر به میلیمتر ، تویزه شکل بگیرد . تویزه در واقع دایره ای پیوسته و بزرگ بود که از ردیف های متعددی که به هم وصل شده بودند ، ساخته شده بود . رنگ جلوه ی خاصی به تویزه می داد . تجربه زنان روستایی تا جایی بود که نه تنها از تنوع رنگ در صنایع دستی خود استفاده می کردند ، بلکه شکل گل نیز می بافتند که خبر از درون لبریز از هنر آنان داشت . تویزه که به مرور زمان جای خود را به سینی و سپس به سفره داد ، علاوه بر مصارف متعدد در روستا ، راهی بازهای شهر نیز می شد . مرغوب ترین تویزه ها ، آنان بودند که ردیف های بیشتری داشتند . در واقع با ظرافت بیشتر بافته شده بودند و ردیف های آن باریک تر بود . زنان و دختران معمولا در هنگام بافتن تویزه ، یک جا جمع می شدند تا ضمن شوخی و خنده و گفتگو ، با یکدیگر رقابتی نیز داشته باشند .
صنایع ادامه 7
تویزه 2
برای بافتن تویزه ، همه ی کارهای اصلی و جانبی به عهده ی زنان بود. آنان از چند روز قبل ، « پیش »( برگ های نخل ) را رنگ می کردند . برای این کار ، به مقدار لازم ، رنگ ( بِقَم? ) می خریدند . بقم ، به صورت پودر بود که در رنگ های مختلفی وجود داشت . برای رنگ کردن « پیش » ها ، ابتدا دیگی پر آب روی آتش می نهادند . وقتی که آب دیگ به جوش می آمد ، یک نوع رنگ ، مثلا بقم سبز را در آن می ریختند و با چوبی هم می زدند . آب که کاملا رنگ گرفته بود ، پیش های از قبل آماده را به مقدار ظرفیت دیگ ، در آن ریخته و با چوبی که در اختیار داشتند ، هم می زدند تا تمام برگ ها ، رنگ بگیرند . پس از گذشت مدت زمان لازم ، آنان را دسته دسته بیرون می آوردند و مابقی برگ ها را رنگ می کردند . برای رنگ های دیگر مثلا سرخ نیز ، همین کار را می کردند . برای هر رنگی ، جداگانه آب را به جوش می آوردند . پیش های رنگ شده را در آفتاب خشک می کردند تا آماده ی استفاده باشد . علاوه بر برگ های نخل ، به « پَنگاش » هم نیاز بود . پنگاش به باقی مانده ی ساقه ای گفته می شود که خوشه های خرما به آن متصل هستند . پس از بریده شدن میوه های خرما ، ته ساقه به نخل می ماند و کم کم خشک می شود . پس از خشک شدن ، با کمترین فشاری که به آن وارد می شود ، از نخل جدا می گردد . طول آن به طور تقریبی 80 سانتیمتر است . زنان با کارد ، پنگاش که به شکل چوبی پهن بود را به صورت رشته های متعدد در می آوردند . رشته رشته کردن پنگاش طوری صورت می گرفت که از طول آن کم نمی شد . مثلا اگر یک پنگاش 90 سانتیمتر طول داشت ، پس از رشته شدن ، رشته های متعدد 90 سانتیمتری در اختیار داشتیم . رشته ها به علت نازکی و جنس پنگاش ، قابل انعطاف بود و به راحتی خمیده می شد . « بُنا » ، نقطه ی شروع ساختن تویزه بود که درست در مرکز دایره ی تویزه قرار داشت . تویزه دایره ای ساخته می شد و هر ردیف ، یک دور کامل در اطراف مرکز ( بنا ) بود که هر بار بزرگتر می شد . بافتن تویزه تا جایی ادامه می یافت که شکل سینی به خود می گرفت . لبه های پایانی ، در چهار یا پنج ردیف ، به سمت بالا ، به آرامی خمیده می شد تا به نقطه ی « کور »( پایان ) می رسید .
صنایع - ادامه 6
تویزه 1
از جمله صنایع دستی بسیار مهم و پر کاربرد در دشتستان و بنار آب شیرین ، « تویزه tavizeh » بود که در گویش مردم بنار « تیوزه teyv ze » تلفظ می شد . تویزه ، ظرف سینی مانند پهنی است که با شاخ و برگ درخت نخل بافته می شد و محل نگه داری نان بود و بیشتر نقش سفره را دارد . تویزه به خاطر شکل دایره ای آن ، باعث می شد تا افراد خانواده از لحاظ عاطفی به یکدیگر نزدیکتر شوند و بدون چرخاندن سر ، بتوانند همدیگر را ببینند . به علت بافت آن ، دقایقی قبل از غذا ، نان را در آن نم می زدند تا نرم شود . نم زدن ، پاشیدن قطرات نازک آب بر سطح نان خشک بود که با دست انجام می گرفت . قطرات آب و رطوبت که پس از نم زدن نان در آن جذب می شد ، مانع از خمیر شدن نان می گردید . کاری که از عهده ی سینی ، سفره یا ظروف امروزی بر نمی آید .
در بنار آب شیرین ، به بافتن تویزه ، « چیدن » می گفتند . این کار به عهده ی زنان بود . این کار در اقتصاد خانواده نیز نقش مهمی ایفا می کرد . برای ساخت تویزه ، یک روز زمان نیاز بود . آغاز کار بافتن تویزه را « بُنا » و پایان آن را « کور » می گفتند . به این ترتیب ، کسی که تویزه می چید ، اول صبح تویزه اش را بنا می نهاد و تا پایان روز ، آن را کور می کرد ( به پایان می رساند .)
استاد هیبت الله مالکی در جلسه ای که خود نیز در آن حاضر بودم اظهار می کرد که تویزه ، از صنایع شهر « توز » بوده و در اصل tuyeze یعنی منسوب به توز است .
صنایع - ادامه 5
ترازو :
ترازو یا به گویش دشتستانی ، ترازین ، نیز از صنایع ساخت بنار است . برای ساخت ترازو ، ابتدا به روش ساختن زنبیل ، دو زنیبل گونه ی کوچک می ساختند به طوری که هر دو به یک اندازه باشند . آنگاه از هر کدام ، به عنوان یک کپه ی ترازو استفاده می کردند . ابتدا به هر کدام از لنگه های آن ، سه رشته ریسمان هم اندازه و با فاصله های مساوی می دوختند . آنگاه ، چوبی در ابعاد لازم انتخاب کرده و رشته های هر کپه را به یک سر آن وصل می کردند . وسط چوب را نیز ریسمانی می بستند تا با کشیدن آن به بالا ، ترازو از زمین جدا شود . این گونه ترازو را برای وزن کردن اجناس اندک به کار می گرفتند . ترازهای دیگری نیز با ابعاد بزرگتر در روستا کاربرد داشت که برای وزن کردن غلات به کار می رفت .
آنچه تا کنون بیان شد و یا در مقاله ی ارزشمند مهندس ابراهیم زمانی با عنوان شیوه های زندگی مردم بنار آب شیرین ، به آن ها اشاره گردید ، معمولا صنایعی بودند که به دست مردان ساخته می شدند . زنان نیز در ساخت صنایع دستی و تامین مخارج خانواده از این راه ، نقش مهمی داشتند . آنان از شاخ و برگ نخل ، برای ساختن صنایع دستی استفاده می کردند که در شماره های آینده به برخی از آنان اشاره خواهد شد .
صنایع - ادامه 4
کلدون :
کلدون نوعی زنبیل در اندازه ی کوچکتر است . کلدون برای حمل اجناس کمتری به کار می رود . یک نفر به راحتی و با یک دست می تواند کلدون را حمل کند . بیشترین کاربرد آن در امور کشاورزی بود . کشاورز ، هنگامی که می خواست زمینش را بذر بپاشد ، مقداری از تخم ها را از کیسه یا گونی یا زنبیل ، درون کلدون می ریخت تا به تنهایی بتواند آن را حمل کند . او کلدون پر از غله را روی ساعد یک دست قرار می داد به طوری که از یک سو به بازویش تکیه داشته باشد ، از طرفی دیگر دستش را از زیر آن گذرانده ، و لبه ی کلدون را با انگشتانش می گرفت . وی درحالی که با حرکت سریع ، در زمین زراعی خود راه می رفت ، با دست دیگرش که آزاد بود ، از کلدون مشتی غله بر می داشت و در شعاع معینی که خود می دانست ، می پاشید . حرکت دستش براثر چرخش برای برداشتن تخم و پاشاندن بر خاک ، حالت دایره ای را رسم می کرد . وی در هر دو گام ، یک بار دست در کلدون می برد و مشتی غله بیرون آورده و می پاشید .
صنایع - ادامه 3
زنبیل :
زنبیل ظرفی است از برگ نخل با دو گوشه که گوشه هایش از چند لایه ریسمان بافته شده و محکم درست شده است . زنبیل را از « بَل » می بافند با این تفاوت که چون مقاومت زنبیل باید طوری باشد که بتواند ده ها کیلو جنس را تحمل کند ، بل را با چند لایه برگ ( پیش ) می بافند به این شکل که هر بار به جای قرار دادن یک برگ نخل و ادامه دادن به بافتن ، چند برگ را روی هم می گذارند و عرض بل نیز کمتر است تا مقاومت آن بیشتر باشد . عرض بل حدود 10 سانتیمتر است . وقتی بافتن بل به اتمام می رسید و نوبت به ساخت زنبیل می شد ، اول از نقطه ی وسط دایره ی کف آن آغاز می کردند . یعنی از ابتدا ، شروع می کردند و به دور بافته ی خود می چرخیدند تا سطحی دایره ای به اندازه ی دلخواه بسازند . آنگاه ، لبه ی بل را طوری قرار می دادند ، که به جای پهن شدن دایره ی کف زنبیل ، لبه ای درست شود و رو ی به بالا بیاید و کم کم شکل ظرفی به خود بگیرد . وقتی که زنبیل به اندازه ی دلخواه می رسید ، سعی می کردند لبه ی بالایی آن را هم سطح با هم به پایان برسانند . برای استحکام بیشتر زنبیل ، سراسر لبه ی آن را با پارچه می گذاشتند و دوباره دوزی می کردند . سپس لبه ی دایره ای بالای زنبیل را در نظر خود به چهار نقطه ی مساوی تقسیم می کردند . آنگاه یک ریسمان ِ گوشه ی آن که بندِ محکم و چند لایه ای بود را روی دو نقطه ی در نظر گرفته ی کنار هم می گذاشتند ومی دوختند . پس از آن ، ریسمان دیگر را به عنوان گوشه ی دیگر ، روی دو نقطه ی مساوی دیگر قرار داده و می دوختند . گوشه های زنبیل را برای محکمی ، از بالا تا زیر و نقطه ی مرکزی دایره ی کف آن می دوختند تا محکم باشد و درمقابل فشار 40 تا 50 کیلویی که به آن وارد می شود ، مقاومت خود را حفظ کند .