آموزش و پرورش 6
تا سال های دهه ی پنجاه ، دانش آموزان کلاس های پنجم دبستان از روستاهای بنار سلیمانی و صفی آباد به دبستان بنار آب شیرین می آمدند تا در تنها مدرسه ی بنار تحصیل کنند . آقای صفر حاجب نویسنده ی شبانکاره ای از همین افراد بود که در کتاب داستان امواج ویرانگر ، به این مورد و شرح آمدن از بنار سلیمانی به بنار آب شیرین نیز پرداخته است . آنان پس از اتمام سال ششم دبستان و بعد ها پس از پنجم دبستان ، برای ادامه ی تحصیل به جاهایی دیگر می رفتند . ادامه ی تحصیل نه تنها برای آنان سخت ، بلکه برای بچه های بنار نیز بسیار دشوار بود چون می بایست برای ادامه ی تحصیل به برازجان بروند . رفتن به برازجان با توجه به امکانات آن روز ، به سادگی میسر نبود . پدر خانواده می بایست برای فرزندش اتاقی کرایه کند و هزینه و خرجی او را نیز تامین نماید که این کار از عهده ی همه ی مردم بر نمی آمد لذا بسیاری از جوانانی که دبستان را به پایان می رساندند ، از ادامه ی تحصیل باز می ماندند و در اصل پاره ای از استعداد ها مجال شکوفایی نمی یافت . در اوایل دهه ی پنجاه خورشیدی ، مدرسه ی راهنمایی بوعلی زیارت به مدیریت علی دشتی افتتاح شد . این مدرسه در ساختمان بانک و در منزل رضا بهروزی بود . ورود مدرسه ی راهنمایی در زیارت مجالی دوباره به فرزندان بنار داد تا برای ادامه ی تحصیل به زیارت بروند . به همین دلیل آنان که برایشان مقدور بود ، دوچرخه تهیه کردند و دانش آموزان دیگر و یا دختران نیز هر روز مسیر سه و نیم کیلومتری بین دو روستا را پیاده طی کردند تا در زیارت کسب علم کنند . البته این علاج درد ها نبود چون سه سال بعد از آن نیز دوباره مساله رفتن به برازجان و ادامه ی تحصیل در دبیرستان مطرح می شد . باز عده ای غربال می شدند . بالاخره این مشکل نیز در اواخر دهه ی پنجاه و با افتتاح دبیرستان در آب پخش حل شد و بچه های بنار این بار مجبور شدند دوچرخه ها را به موتور سیکلت تبدیل کنند و هر روز صبح به آب پخش بروند و عصر هنگام به بنار برگردند . آنچه مایه ی تاسف است این است که هنوز تا هنوز ، مدرسه ی راهنمایی در بنار وجود ندارد . البته مرحوم ابراهیم ابراهیمی به همراهی اینجانب در چند نوبت به اداره آموزش و پرورش شهرستان دشتستان و اداره کل آموزش و پرورش استان رفته و موضوع را پیگیری کردیم . خود نیز به طور جداگانه به رییس جمهور وقت آقای خاتمی نامه ای نوشته و خواهان حل این مساله شده ام که مدارک و رونوشت نامه و پاسخ ایشان موجود است .
آموزش و پرورش 5
دوستان عزیز !
منتظر نظرهای شما هستیم . کسانی که از قلم افتاده یا نامشان به طور ناقص یاد آوری شده را به ما تذکر دهید تا این مطلب اصلاح شود .
در قسمت قبل ، به معلم هایی اشاره شد که در بنار بیتوته داشتند ولی در این قسمت به معلم هایی اشاره می کنیم که هر روز فاصله ی بنار تا شهر یا روستای محل زندگی خود را طی می کردند و در مدرسه ی بنار به امر آموزش می پرداختند که عبارت بودند از :
حسن شریفی ، رشنوار ، کمالی ، ذاکری ، دشتیانه ، ...
اما در این فاصله ، کسانی نیز از بنار برخاستند که به آموزش فرزندان جامعه همت گماشتند . از قدیمی ترین معلمانی که فرزندان این روستا بودند ، می توان به نصرالله کهنسال فرزند عبدالله ، صفر کهنسال فرزند مهدی ، حمید شجاعی فرزند الله کرم ، شهربانو ابراهیمی فرزند ابراهیم اشاره کرد و شاید بتوان این افراد را نسل اول فرهنگیان بنار دانست . پس از ایشان می توان از فاطمه نعمتی فرزند محمد حسن و فتح الله ابراهیمی فرزند ابراهیم یاد کرد . بعد از این نسل ، خاور ابراهیمی فرزند ابراهیم ، محمد غلامی فرزند محمد جعفر ، زهرا نعمتی فرزند احمد ، حبیب زمانی فرزند اکبر ، حسینقلی زمانی فرزند مصطفی ،سهراب باقری فرزند علی و حسن نوشیروانی فرزند محمدرا می توان نام برد . از نسل بعدی معلم های برخاسته از بنار ، می توان به صغری زمانی فرزند رضا ، صغری غلامی فرزند محمد جعفر ، محمد حسن بوستانی فرزند کریم ، غلامحسین زمانی فرزند ابراهیم ، اسماعیل جعفری فرزند ابراهیم ، امان الله ابراهیمی فرزند ابراهیم ، احمد نوشیروانی فرزند محمد ، عبدالکریم جوکار فرزند حسن و امان الله خدادادی فرزند ابوالقاسم اشاره کرد .
از بین این معلمان ، کسانی که توفیق یافتند تا بتوانند در مدرسه ی بنار به تدریس بپردازند و مستقیما به فرزندان روستای خود خدمت کنند ، شهربانو ابراهیمی ، فاطمه نعمتی ، زهرا نعمتی ، حسینقلی زمانی و حبیب زمانی بودند .
این شماره با همکاری غلامرضا باقری نوشته شده است .
آموزش و پرورش 4
ورود آموزش و پرورش و همگانی شدن خواندن و نوشتن تاثیری بر روان جامعه و روستای بنار داشت . نسلی که تنها راه فراگیری را مکتب خانه می دانست و آن نیز برای دختران راه ورودی نبود ، یک باره با شیوه ی جدید آموختن رو به رو شد . پدران و مادران سعی کردند فرزندان خود را به مدرسه بفرستند تا به قول خودشان مثل آنان نباشند چرا که معتقد بودند آدم بی سواد ، کور است . اما تفکر حاکم بر روستا هنوز تفکر مکتب خانه ای بود . بدین معنی که اگر کسی با معلمی رو به رو می شد و می خواست در باره ی فرزندش که شاگرد اوست حرفی به میان بیاورد ، معمولا از معلم می خواست که تا می تواند فرزندش را کتک بزند تا بهتر بیاموزد نیز آموختن سواد برای دختران خوش یمن نبود به همین جهت تعداد اندکی از دختران روستا که پدرانشان دیدگاه اجتماعی روشن تری نسبت به بقیه داشتند ، به مدرسه فرستاده شدند . جدا شدن پسران از بدنه ی کار کشاورزی برای پدران سنگین تمام می شد لذا اگر کسی از مدرسه فرار می کرد و یا مردود شده و ترک تحصیل می نمود ، پدر ناخشنود نبود چرا که می توانست بهتر به کارهای کشاورزی برسد .
در بنار تعدادی از معلمانی که در دو دهه ی اول برای تدریس آمدند ، به ناچار در روستا سکونت داشتند ولی بعد ها که راه و جاده و امکانات بیشتر فراهم شد ، معلمان مدرسه ی بنار ، صبح می آمدند و پس از اتمام وقت کاری خود ، بر می گشتند . در این بخش سیاهه ای از اسامی معلمینی که در بنار آمدند و در خانه های مردم اتاق گرفته و ماندند را می آورم اما چون به یاد داشت هایم دسترسی ندارم و به ناچار از حافظه می نویسم ، نه تنها ، ترتیب تاریخی رعایت نشده ، بلکه بسیاری نیز از قلم افتاده اند و یا اشتباه شده که یاد آوری شما می تواند این بخش را سالم تر و بهتر به تاریخ بسپارد :
حسنعلی ماندنی زاده ( اولین معلم مرد در بنار ) در سال 1342 منزل حاج حیدر نعمتی
رباب حاجی زاده ( اولین معلم زن در بنار ) منزل حاجی نعمتی
اکبر خوش نماز منزل حاج الله کرم شجاعی
.... پور جعفری منزل حاج الله کرم شجاعی
خلف ریحانی منزل مشهدی کرم جعفری و حاج حسینقلی عسکری
اکبر کرد اوغلی ( در بنار به اکبر قلی معروف بود ) ..........
حسن بصیری منزل قاید محب بی باک
..... حسین آبادی منزل مشهدی عبدالله کهنسال
... مقصودی منزل رضا سلیمی
این شماره با همکاری داراب جعفری نوشته شده است .
آموزش و پرورش 3
آموزش و پرورش در سال 1319 وارد دهستان زیارت شد و در دهه ی چهل شمسی به همه جا سرک کشید . همان طور که گفته شد ، در سال 1319 دبستان مینا در زیارت تاسیس شد و علیمراد فراشبندی روزنامه نگار ( صاحب روزنامه ی خامه ملت ) و مورخ بزرگ جنوب نیز اولین مدیر آن بود . در روستای بنار سلیمانی که اگر چه در قسمت شبانکاره بود ولی با حد فاصل رودخانه ی حله ، نزدیک ترین روستا به بنار بود نیز در سال 1339 دبستان دایر شد و اسماعیل شهر سبزی نیز اولین معلم آن بود . شهر سبزی شاعر و مورخ است و کتاب دلاوران دشتستانی نیز از وی به چاپ رسیده است . در سال 1342 در روستای کلل نیز مدرسه افتتاح شد و گروهبان دوم سپاهی ( سپاه دانش ) آقای خواجه ئیان بوشهری به عنوان اولین معلم به آنجا آمد . در سال 1343 آقای ناصر قاسم پور که او نیز سپاهی و بچه ی اهواز بود ، مدرسه ی صفی آباد را دایر کرد و این اندک اطلاعات نشانه هایی از عزمی عمومی برای باسواد کردن مردم در آن سال ها دارد . اواخر مهرماه 1342 ، گروهبان سوم حسنعلی ماندنی زاده فرزند کربلایی ماندنی که او نیز سپاه دانشی بود ، از برازجان به بنار آمد و در مجلسی کرم جعفری در جنوب غرب بنار ، اولین مدرسه را راه اندازی کرد . چند سال پیش با آقای ماندنی زاده و برادرش که به دیدار برادر بزرگتر خود به بنار می آمد ، مصاحبه هایی انجام داده ام که در وبلاگ بنارانه درج شده و خواندنش خالی از لطف نیست .
بعد از نوروز که هوا رو به گرمی می نهاد ، دانش آموزان بنار ، در کپری بزرگ که سمت جنوب خانه ی کرم جعفری ساخته شده بود و زیر کُنار بزرگی که هنوز هم در آنجاست ، کلاس درس را دایر می کردند . این مدرسه کلاس های اول ، دوم ، سوم و چهارم را داشت و دانش آموزانی که در زیارت نیز درس می خواندند ، به روستای خود برگشته بودند .
از آنجا که ساخت مدرسه ای برای روستا ضرورت داشت ، در زمینی در شرق بنار ساخت مدرسه آغاز شد که برای ساختن آن علاوه بر کمک های دولتی ، همیاری مردم نیز مهم بود . خشت آن مدرسه را مصطفی رضایی فرزند ابراهیم زد و مدرسه در سال 1343 – 1344 افتتاح شد .
آموزش و پرورش 2
در ادامه ی بحث آموزش و پرورش ، به دلیل شرایط خاصی که بر وضعیت من حاکم شده وبه موقع امکان دسترسی به یاد داشت هایم میسر نیست ، ممکن است برخی مطالب به صورت مقدم و موخر تقدیم شود ولی در هر حال ، بیان آنان بهتر از نگفتن است و امید می رود در ویرایش نهایی در سال های آتی ، اصلاح گردد .
استاد ایرج افشار سیستانی در صفحه ی 477کتاب نگاهی به بوشهر می نویسد :
در کشور ما از صدر مشروطیت به بعد آموزشگاه هایی به سبک جدید تاسیس شد » وی همچنین می نویسد : « در سال 1310 هجری قمری ، احمد خان دریا بیگی به حکمرانی بوشهر و بنادر و جزایر خلیج فارس و مضافات منصوب گردید . وی .... ضمن نامه ای به وزارت معارف درخواست اعزام مدیر جهت اداره مدرسه به شکل جدید کرد . وزیر معارف وقت ، مرحوم شیخ محمد حسین سعادت را که عضو انجمن فرهنگی تهران و مردی ادیب و دانشمند بود در اوایل ذیقعده 1317 ه . ق به بوشهر اعزام داشت . سعادت به اتفاق برادرش شیخ عبدالکریم سعادت به بوشهر وارد و مدرسه را تحویل گرفت »
علیمراد فراشبندی نیز ، که من به خود حق می دهم از او به عنوان پدر تاریخ دشتستان نام ببرم درصفحه ی 105 کتاب جنوب ایران در مبارزات ضد استعماری در رابطه با مدرسه در برازجان می نویسد :
« در سال 1334 قمری ، شیخ مهدی نامی از اهل کازرون بنا به پیشنهاد و تشویق مرحوم غضنفرالسلطنه حاکم برازجان و مضافات ، در یکی از منازل شخصی او مدرسه ای به سبک جدید در برازجان تاسیس نمود . از نظر اینکه مدرسه ی مزبور به سعی و اهتمام مرحوم غضنفرالسلطنه تاسیس و با کمک مالی و اعانات او اداره می شد ، همین که در سال 1335قمری انگلیسی ها بر برازجان مسلط شدند و غضنفرالسلطنه که با آنان در جنگ بود در برابر آن ها تاب مقاومت نیاورد و به کوه های برازجان پناهنده شد ، مدرسه ی مزبور هم به واسطه ی عدم تامین مخارج و انقلاباتی که در برازجان روی داد ، منحل گردید . »
آموزش و پرورش 1
سخن گفتن از مقوله ای به نام فرهنگ جامعه آنقدر گسترده است که برای پرداختن به زوایای آن می توان کتاب ها نوشت . فرهنگ تمام آداب و رسوم ، عادات ، اخلاق و رفتارهای جامعه را در بر می گیرد . به همین دلیل ، فرهنگ نه تنها آموزش و پرورش ، بلکه بازی ها ، شب نشینی ها ، کار کردن ، غذا خوردن ، معاشرت ها و ... را نیز شامل می شود . همین امر باعث می شود تا برای ادامه ی مقاله ی آشنایی با بنار آب شیرین ، از به کار گیری این واژه خودداری کرده و عنوان های جزیی تر را در نظر داشته باشیم .
دراین شماره سعی خواهیم کرد به مقوله ی آموزش و پرورش که بخش مهمی از فرهنگ جامعه در ارتباط مستقیم و غیر مستقیم آن است ، سخن بگوییم .
آموزش با مکتب خانه ها آغاز شد که در شماره های پیشین به طور مفصل به آن پرداختیم اما آموزش به سبک نوین ، با ورود مدارس به دهستان زیارت رسما آغاز شد . دبیرستان سعادت بوشهر ، تقریبا هم سن و سال دارالفنون بود و این امر نشان می دهد که نقش آموزش و پرورش در استان بوشهر ، بسیار جدی و قابل اعتنا بوده است . در سال 1319 نیز دبستان زیارت به مدیریت علیمراد فراشبندی راه اندازی شد تا آغاز تحولی در منطقه باشد . دبستانی که بعد ها بزرگانی مثل استاد غلامرضا ملکی و بسیاری دیگر ، با عبور از آن مسیر ، به مقاصد روشنی رسیدند . هم زمان با تاسیس این مدرسه که از مدارس قدیم در استان بوشهر است ، دانش آموزانی از روستای بنار آب شیرین نیز هر روز راه بین دو روستا را پیاده طی کردند تا بیاموزند . پس از آن در سال 1342 در بنار مدرسه دایر شد ولی مدرسه دایر شده ، مکان مناسبی نداشت و در مجلسی مشهدی کرم جعفری ، زیر درخت کُناری که پشت آن اتاق سایه گسترده بود و در اتاقی کوچک و گلین که به نام خانه ی علی محمد باقر ( علی بوستانی ) معروف بود و به طور کامل بدون حیاط و بیرون وجنوب منزل جعفری قرار داشت ، کلاس ها دایر می شد . خانه ی علی بوستانی تا سال 1380 که سیل بنار را درنوردید ، همچنان سالم مانده بود .
سلام دوستان عزیز
سلام
به زودی ادامه ی مطالب آشنایی با بنار آب شیرین خواهد آمد .
تولد کودک 8
در مختک سوراخی تعبیه شده بود برای نصب لگنی سفالی ( قصری = به گویش بنار کسری ) جهت قضای حاجت . برای سرگرمی کودک ، مختک را با پول های گوشه زده ، جغجغه ها یا اسباب بازی های صدا دار تزیین می کردند .
ابزار بسیار کوچکی از آهن را هم برای فراری دادن آل در مختک می آویختند یا زیر بالش نوزاد می گذاشتند .
نوزادان بیشتر از شیر مادرشان استفاده می کردند . اگر زنی شیر نداشت ، یکی از نزدیکانش شیر دادن به بچه او را بر عهده می گرفت و بعد کم کم از شیر گوسفندان به او می خوراندند .
از دادن شیر الاغ حتی اسب به نوزاد پرهیز می کردند ، می گفتند که باعث کودنی می شود .
اگر بچه ای که به دنیا می آمد ، دندان داشت و یا اول دندان بالا بیرون می آورد آن را بد یمن می دانستند . پس او را از بالای اتاقی به پایین پرت می کردند . برای همین کار او را بالای بام کوتاهی می بردند ، چند نفر پایین می ایستادند . پتو یا پارچه ای را به دست می گرفتند و بچه را به آرامی در آن می انداختند . معتقد بودند با این کار ، پیشامد ناگواری که در انتظار بچه است رفع می شود .
دندان که می افتاد آن را لای پارچه ای می پیچیدند و در درز دیواری می گذاشتند . 1
به پسران دو سال و به دختران ، چون سهم کمتری از ارث می بردند ، دو سال و نیم شیر می دادند .
پسران چون به مکتب می رفتند و قرآن به دست می گرفتند حتما باید قبل از رفتن به مکتب خانه در سنین پنج تا هفت سال ختنه شده باشند . ختنه کار دلاک ( سلمانی ) بود . چند خانواده که پسرانشان زمان ختنه کردنشان فرا رسیده بود ، برای یک روز قرار می گذاشتند . محل ختنه هم خانه ی یکی از آن ها بود . آن کسی که وضعیت مالی بهتری داشت .
ختنه ها در هنگام صبح و معمولا در بهار انجام می شد.از صبح زود از خانه ای که قرار بود در آن ختنه سورانی باشد ، صدای کِل و بیت بلند می شد . دست می زدند . شادی می کردند . نقل می پاشیدند .
پسر را روی صندلی می نشاندند و دستمال رنگی روی سر او می انداختند تا متوجه نشود . 2
دارویی برای بی حسی نبود . بعد از بریدن پوست ، برای ضد عفونی و قطع خون ، مرکورکرم ، تنتورید و یا پرمنگنات می زدند
در مدت نقاهت که یک هفته تا 10 روز بود ، پانسمان تعویض نمی شد .
به دستور دلاک ، ختنه شده باید ظهر در هوای گرم ، خاکستر ( بل تش ) سرد شده را روی زخم می ریخت 3. این خاکستر کار پودر ضد عفونی را می کرد . 4
_____________________
1- در بنار ، برخی دندان را در مدفوع خشک الاغ فرو برده و به بالای خانه پرت می کردند .
2- در بنار معمولا به کودک می گفتند : چه هواپیمایی دارد از آسمان می گذرد . او نیز نگاهش را به بالا می برد
3- در بنار ، کودکان به ساحل رودخانه می رفتند و در چیت ( ماسه ) های داغ ساحل رودخانه می نشستند و ماسه روی زخم می ریختند .
4- این مطالب از کتاب پشت بیدستان ( نگاهی به فاریاب ) . نصرالله احمدی . صفحات 303 تا 306 با اندکی تصرف و تلخیص انتخاب شده است .
تولد کودک 7
نوزادی که به دنیا می آمد ، بریدن نافش را به هر کسی واگذار نمی کردند . این وظیفه را باید زنی کارآمد ، با تجربه و عاقل برعهده می گرفت ....
ناف را زیر خاک نمی کردند بلکه در پارچه ی تمیزی می گذاشتند و با سلام و صلوات به جایی می بردند که پدر و مادر علاقه مند بودند که فرزندشان بعدا به آن درجه و مقام برسد .
کسی که دوست داشت پسرش نخلدار شود ، ناف را به نخلستانی می برد و روی شاخه ی نخلی می گذاشت . اگر خانواده مایل بود که فرزندش دامدار باشد ، نافش را در آغل حیوانات می آویخت . حتی ناف را لای کتاب های کهنه می گذاشتند به امید با سواد شدن ( ملا شدن ) فرزندشان .
نوزاد به دنیا آمده را در گودی تابه (تووه) نان پزی می خواباندند و آن را روی سه پایه می گذاشتند . از تابه هم به این علت استفاده می کردند ، چون معتقد بودند که آل از آهن می ترسد .
قرآن ، کارد یا ابزاری آهنی هم برای ترساندن آل زیر سر نوزاد می گذاشتند .
زنی که قفل یا کلید همراه یا لباس نیلی به تن داشت هم چنین مردان یا زنانی که هفته گرک ( هفته گیرک ) داشتند ( فرزندشان در یک هفته بعد از تولد مرده باشد ) نباید به دیدار زن زائو و فرزندش بیاید .
نوزاد دارها از هفته گرک ها بیشتر از اجنه می ترسیدند . اگر در راهی می دیدنشان راه را کج می کردند و اگر هفته گرکی نا دانسته به خانه ای می رفت که نوزادی داشت ، همه می ترسیدند که نوزاد بمیرد .
چون کمتر خانواده ای بود که قبل از به دنیا آمدن فرزندشان نامی برایش در نظر گفته باشد ، اگر فرزند پسر بود ، برای آن که چشم زخم نبیند تا مدتی او را نمکی ( نمکو ) و یا زاغی ( زاغو ) صدا می زدند که گاهی این نام ها تا آخر عمر به عنوان نام مستعار بر آن ها می ماند .
نوزاد که بعد از چهلمین روز از چله بیرون می آمد ، او را در« هیلو » (گهواره که یا پایه داشت و یا با دو بند به دو طرف اتاق بسته می شود ) می گذاشتند .
« مختک » هم یکی از خوابگاه های نوزادان بود که با تخته یا چوب درست می شد و بر دو پایه ی منحنی که برای تکان دادن و حرکت کردن در جا مناسب باشد روی زمین قرار می گرفت . این آمد و رفت پی در پی باعث خواب نوزاد می شد . وقتی از مختک برای خواباندن نوزادان استفاده می کردند که می خواستند او را قنداق کنند چون دو بست نوار مانندی که در قسمت سینه و پا داشت ، نمی گذاشت که او تکان بخورد .
_________________
پشت بیدستان ( نگاهی به فاریاب ) . نصرالله احمدی . صفحات 301 تا 303 با اندکی تصرف و تلخیص
ازدواج 15
چلّه
دوستان عزیز !
این قسمت دنباله ی بحث ازدواج بود که به دلیل مسافرت من ، به موقع در وبلاگ قرار نگرفت . برای این که ترتیب مطالب حفظ شود ، با شماره 117 می آید و در شماره ی بعد ، به ادامه ی بحث در مورد کودک خواهیم پرداخت . با عذر و احترام
چلّه
در شماره ی قبل باورهای مردم شمال و تشابه آن را در جنوب دیدیم . باورها در هرزمینه ای در ذهن و زندگی مردم رسوخ کرده و زیربنای رفتارهای مردم را تشکیل داده اند . چند مورد نیز در دشتستان را یاد آوری می کنم با ذکر مجدد این نکته که کتاب باورهای مردم بنار آب شیرین آماده ی چاپ است و امیدوارم در سال آینده این مهم انجام شود .
نیاکان ما معتقد بودند که :
*اگر قبل از عروسی برای دختری چای بریزند ولی استکان پر نباشد ، وقتی آن دختر شوهر کند ، خسیره اش ( پدر و مادر همسر ) دوستش ندارد .
*هنگام خواستگاری و عقد ، سر پنجه زدن باعث افتادن گره در کار می شود و لذا باید دست ها باز باشد . ( در شماره ی قبل همین مورد را در باورهای شمال خواندید )
اما واژه ای که مدام و در مناسبت های مختلف ، ورد زبان زنان وپیرزنان قدیمی بود و امروزه به طور تقریبا از فرهنگ گویشی روستا پاک شده ، واژه ی « چلّه » است . در فرهنگ دشتستان و به طبع آن باورهای بنار آب شیرین ، چله همیشه مربوط به چهل روز نبود بلکه تا 3 ماه و 10 روز را نیز شامل می شد . قبل از بیان چند نکته در باره ی چله که به عروسی ارتباط مستقیم دارد ، سری به وبلاگ روزهای روشن می زنیم و از نوشته های دکتر سکینه دیوسالار بهره می جوییم تا نشان دهیم چقدراندیشه و زندگی انسان ها به یکدیگر نزدیک است . وی می نویسد :
« زائوها چهل روز نباید همدیگر را ببینند چون چله می افتد و یکی از کودکان می میرند به این ترتیب زنان زایمان کرده را چهل روز در استراحت نگه می دارند و از رفتن او حتی برای عیادت زائوی دیگر جلوگیری می کنند . و به این ترتیب چهل روز یکی را به مراقبت دائم از زن زایمان کرده می گمارند و حتی بالای سر زائو کارد می گذارند تا جن آزارش ندهد »
چله خاص عروسی نیست بلکه از تولد تا مرگ سایه ی این باور را در زندگی مردم می توان دید . در باورهای بنار این باورها رایج اند است که :
*هنگامی که دو ازدواج با هم یا در فاصله ی 40 روز از هم انجام می گیرد ، اگر یکی از خانواده ها یا هردوی آن ها صاحب فرزند نشوند ، حتما چله داشته اند ( چلّه وشون افتاده – به آن ها چله افتاده ) . برای رفع این مشکل چند راه وجود دارد الف : باید چیزی مثل قند یا شیرینی یا ... مربوط به طرف مقابل را بخورند . ب : ادرار زن و مرد طرف دیگر که در آن فاصله ازدواج کرده را آورده و برروی زنی که چله بر او واقع شده بریزند .
*اگر کسی صاحب فرزندی شد و در مدت چله ی او یعنی مدت 3 ماه و ده روز پس از تولد نوزاد ، کسی ازدواج کرد ، و شخصی که صاحب فرزند شده در آن عروسی شرکت کند ، دعوت شونده به عروسی برای جلوگیری از خطرات احتمالی و برای آینده نگری ، صبح روز عروسی یا همان شب مقداری قند یا ادرار زن و مرد (پدرو مادر کودک) را برای خانواده ی عروس و داماد می فرستند .
*اگرکسی تازه عروسی کرده باشد و به عروسی دیگری رفته و چیزی بخورد ، ممکن است به دو طرف چله بیفتد . راه درمان نیز موارد ذکر شده است .