هنر                26

شعر              13

محمد غلامی

دربیشتر قالب های شعری کلاسیک ، نیمایی و سپید طبع آزمایی کرد و به زبان فارسی معیار و گویشی شعر گفت . او با نشریات متعددی همکاری داشت  . وی  در مطبوعات استان بوشهر ، فارس و تهران شعر هایش را چاپ کرده است  . غلامی تا کنون کاغذهایی را در شعر و نثر سیاه کرده  که عبارت اند از :

الف - چاپ شده ها :

1-     ریشه های روز  . 1375 .  نشر پروین

این کتاب شامل چند غزل و شعر های سپید و نیمایی در 47 صفحه است  . استاد زنده یاد منوچهر آتشی براین کتاب مقدمه ای نوشت که بنا به عللی در کتاب نیامد .

2-    رها ز منّت باران .1386 . انتشارات شروع

این کتاب مختصری از زندگی و نمونه هایی از شعر شاعران دشتستان است از ابتدا تا کنون و در قالب های مختلف  که با مقدمه ی استاد فرج الله کمالی در بیش از 700 صفحه به چاپ رسیده است .

3-    در سایه سار سنگ . 1388 . انتشارات نوید

مجموعه ی شعرهای سپید و نیمایی تا سال 1376 است در 104 صفحه

4-    گلبنگی . 1390 . انتشارات نوید

این کتاب مجموعه ی شعرها به گویش دشتستانی است که در 104 صفحه چاپ شده

5-    از رنگ باستانی چشمانت . 1394 . انتشارات نوید

منظومه ای عاشقانه و اجتماعی است در قالب سپید که در 75 صفحه به چاپ رسیده است .

ب – آماده ی چاپ :

1-    دشتستان در آینه ی شعر

2-    نامه ی پند مند

3-    غمنامه ی لیلی و مجنون

4-    نام تو باران

5-    ترانه های بندری

6-     خوشه ها جلد اول

7-    شعر فاصله ها را کوتاه می کند

8-     باورهای مردم دشتستان با محوریت بنار آب شیرین

9-     مجموعه ی غزلیات

10-    خاکستر عمر

11-  عشق از کدام زاویه می تابد

12- دوبیتی ها و رباعی ها

 دو شعر از غلامی    

1-

 من غنچه ی خونین دلِ زارم بنویسید

بی منتِ باران و بهارم بنویسید

گر گوهرِ جانی ست ، نثارِ قدمِ دوست

گردفترِ شعری ست به یارم   بنویسید

هر گوشه ای از خاکِ وطن جان بسپارم

مشتاقِ سبخ زارِ بنارم     بنویسید

خاکی که درآن کودکی ام رفت وجوانی

چون بذر درآن خاک بکارم بنویسید

جزصاحبِ دل تا ننهد بر گِلِ من پای

این نادره برسنگِ مزارم بنویسید

بنار- آبان 1381

2-  

تو که می آیی

شعر

دست در دستت می آید

شعر

از چشمت می بارد

تو که می باری

چشم های شعر می خندد

من

خیس

گم می ریزم

برمی خیزم

دست در تو می آویزم

زندگی لحظه ی نابی که تو می خندی

زندگی عطر نفس هات

زندگی

بوی دیدار تو در کوچه ی دشتستان

_________

برکه چوپان – شهریور 91

 

 





تاریخ : شنبه 94/2/12 | 7:2 صبح | نویسنده : بنارانه | نظرات ()

هنر           25

شعر           12

امان الله ابراهیمی

امان الله ابراهیمی از شاعران بنار است که هم به گویش محلی و هم به زبان معیار شعر می گوید . او در قالب های کلاسیک سروده هایش را پدید می آورد و بیشتر به قصیده علاقمند است ضمن این که در زبان فارسی معیار ، بیشتر اشعارش را در قالب های دوبیتی و رباعی گفته است .

مخاطب شعر های آقای ابراهیمی عام هستند و به واسطه ی علاقه ای که عموم مردم به زبان گویشی دارند ، این بخش از شعرهایش اقبال عمومی یافته است . ابراهیمی با شعر ماهواره به جرگه ی شاعران محلی سرا وارد شد و چند سال است که شعرهای محلی اش را در شب های شعر محلی برای مشاقان این گونه شعر ها می خواند . نمونه هایی از کارهای این شاعر را با هم می خوانیم :

رباعی :

از اهلِ جهان شدم به غایت خسته

مهرِ تو فقط به جان من بنشسته

ره نیست کسی را به دلم تا هستم

آیینه ی دل به قاب عشقت بسته

دوبیتی :

تقدیم به چاه باغ کل غلوم

توشیرین بوده ای ای چه زمانی

زتوسیراب گشته مردمانی

اگرچه شورگشتی دارمت دوست

بمیرم گرکه روزی خشک مانی

قصیده :

 توغروت بازامشوقدهَمَی دنیادلم تنگِ

زمین وآسمون تنگ نه هم تینادلم تنگِ

مث خونی شلی پیرزن می خواچیشم یه چُرواوو

وُاوره غصه ی هجرون دِخواناخوادلم تنگِ

کسی نی تاکنم سفری دل سیش پهن ازناتر

مث سفری فقیری بی نوی بی جادلم تنگِ

چه خش بی بازمی دیدم کله وُپیلک وزنگل

دم مختک مُرَک بندوسی اولالا دلم تنگِ

سی الوک استکانی پنج قرنی پُریه بال جوم

قیه وگروه سی پیلش دل ناشتادلم تنگِ

هلاک بازی وصدارنکی دم کیچه می شیطون

کپ تشنه سرچَه وقوطی لیلا دلم تنگِ

سی قاوسرخ وسوزوجیک وپوک خطـّه واشتی

سیابردک قوطی ودسک ودمپادلم تنگِ

سی نعل وشاخک وخیط وچکوک ومهره ی شوخار

سی گزّی جامگیرک ونک ری تادلم تنگِ

سی شوسه وچراغ دسّه چپ وموشی وپمپی

سی دیدک تودولیله ی پوزوشواملا دلم تنگِ

سی شک شک کردن دسّی جون ایناصدی ده تیر

تموم چاسل جرون وتوگرمادلم تنگِ

سی اوخاگ ومتووشلشلک بن کیسه وریچال

تپک هف دنگورو ومشتک دولا دلم تنگِ

سی باغچه ی محزمون وناروانجیردزی چیدن

سی خردن ری کناراحمدی بالا دلم تنگِ

سی خیگ وملدوملـّاروغژغژکردن نهره

کری ری سردووروغن سی توحلوادلم تنگِ

سی تش پیش توچاله کادی وچی غل توقوری سه

کله دیدچپل تودرزل درتادلم تنگِ

سی باشت وطوله وکوزوتنیرومدوخ خشتی

سی سقف تنگی وصندوق بیگ دومادلم تنگِ

سی بیگ یارون وکل وُناله ی برنومث صاقه

شودس پاپوکه مُرکردن تواوغوغادلم تنگِ

سی شحم وتخم وکلدون وزمین بوخش نمدار

سی خرمالورک هُم روزوتوصحرادلم تنگِ

سی خیش وبندوآلات واواروبنه وخوره

سی داس واوسه وغلوال وسی برّا دلم تنگِ

سی توغومبه بهروغلـّه تاسرسینه وگوپل

سی غاچ وجیکه وسامونل پاسا دلم تنگِ

یه داغ بی علاجی هم که تاهسّه مونه سوخته

شواندروسی یاری خش قدوبالا دلم تنگِ





تاریخ : جمعه 94/2/11 | 8:52 صبح | نویسنده : بنارانه | نظرات ()

هنر            24

شعر          11

سهراب باقری

اگر مخاطبان شعر را به دو دسته ی عام و خاص تقسیم کنیم ، سهراب باقری از شاعرانی است که مخاطب شعرش افراد خاص هستند . شعر های او از دهه ی 70 شمسی مطرح شد و در نشریات به چاپ رسید . وی با شعر سپید آمد و در جلسات اختصاصی نقد و بررسی شعر شرکت کرد و اشعارش محک خورد و با فنون شعر آشنا شد . دوستی او با منصور اوجی شاعر بزرگ معاصر باعث گردید که هم زبان شعری او تحت تاثیر قرار بگیرد و هم بیشتر به شعر فکر کند  . ارتباط باقری با شعر ، در طول زندگی شاعرانه اش نوسان نیز داشته به گونه ای که گاه ، بیشترین زمان را برای شعر خرج کرده و گاه دچار روزمره گی شده است . با این وجود ، باقری هرگز شعر را کنار نگذاشته و همچنان می سراید . در سالی که گذشت ، در دنیای مجازی ، از وی غزل هایی نیزپخش شد . قالبی که باقری در جلسات شعر یا شب های شعر ، کمتر به آن پرداخته بود همچنین خبر چاپ دو کتاب از وی را شنیدیم . درون مایه های شعر باقری ، طبیعت و مذهب است . وی تلاش می کند در شعرهایش ، ترکیب سازی کند . شما می توانید تنوع ترکیب هایی مثل :   ترانه ی سرخ ، گلوی آفتاب ، زخم های شرقی ، هزاره ی درد ، طوفان زخم ، گلوی زمان و بلوغ درد را در این شعر ببینید . با هم شعر را می خوانیم :

نامت ترانه ی سرخی است

درگلوی آفتاب

وعشق را

جززخم های شرقی تو

تفسیری نیست

آه

اینک بی تودرهزاره ی درد

پرندگان

پروازرا

پرریختند

وطوفان زخم

می وزدازگلوی زمان

وکوچه ها

بوی بلوغ درد

می دهند





تاریخ : پنج شنبه 94/2/10 | 6:37 صبح | نویسنده : بنارانه | نظرات ()

هنر                23

شعر              10

اگر بخواهیم از بین شاعران بنار چند تن را انتخاب کنیم که در شعرهایشان اصول شعر را بیشتر از دیگران رعایت کرده اند ، می توانیم از حسین ناصری فرزند محمد علی  ، سهراب باقری فرزند علی ، امان الله ابراهیمی فرزند ابراهیم و محمد غلامی فرزند محمد جعفر نام ببریم .

حسین ناصری متخلص به مسکین

اجداد حسین فرزند حاج محمد علی در اصل از روستای بویری به بنار آمده بودند . می توان حدس زد که  حسین درسال 1213 شمسی  بنار به دنیا آمده باشد . او با شاعر زمان خودش مراد کفایی رفت و آمد و دوستی داشت . با توجه به این که حسین در سن 80 سالگی در گذشت ، کاملا طبیعی است که اشعار زیادی نیز سروده باشد ولی متاسفانه از وی جز چند بیت که آن نیز در حافظه ی ابراهیم ابراهیمی ، محب بی باک و نوه اش عوض ناصری مانده بود ، چیزی به دست نیامد . علت ماندگاری این چند شعر نیز آن است که با داستان ها و اتفاقاتی گره خورده اند و شعر های معمولی او در حافظه ها نمانده است . با توجه به این که در آن دوران ، قالب  معمول شعر در استان بوشهر ، دوبیتی بوده ، می توان ادعا کرد که وی نیز غالب شعرهایش را در این قالب سروده است . چند سال پیش که مشغول جمع آوری کتاب شعر دشتستان بودم ، اندک شعرهای او را جمع آوری و با زندگی نامه ی مختصری در کتا ب « رها ز منت باران » چاپ کردم .

چند نمونه از دوبیتی های  او :

نزد باران هواگشته شمالی

کنم این نکته رابرخلق حالی

که معصیت در ِ رحمت گرفته

کنید توبه که قوس هم رفت خالی

***

قسم برچهار عین و سین و یک میم

قسم بر قامت سر حیّ و یک جیم

نبردارد سراز عشق تو «مسکین »

زکریا وار  گر  گردد به دو نیم  

__________________

برای اطلاع بیشتر از این شاعر می توانید به کتاب «رها زمنت باران »گزیده ی شعروزندگی شاعران دشتستان به سعی محمد غلامی، صفحه ی 668 و 669  مراجعه کنید    .





تاریخ : چهارشنبه 94/2/9 | 6:33 صبح | نویسنده : بنارانه | نظرات ()

هنر          22

شعر        9

 در بنار افرادی هستند که می توانستند ومی توانند شاعران خوبی باشند ولی شعر سرودن را به صورت جدی دنبال نکردند و به دانش خود در این زمینه نیفزودند . این افراد ، گهگاه که دلشان کشید ، به سراغ شعر رفتند و وقفه های چند ماهه بین شعرهایشان ، باعث گسستگی تجربیاتشان در این زمینه شد . از جمله این افراد که نشان دادند می توانستند اما نخواستند ،  حسن بی باک و حبیب زمانی و احمد زمانی  از همه شاخص تر اند . حسن بی باک ، شعر را بر اساس تعاریف قدما ، موزون و مقفی می داند و آنچه تا امروز سروده است نیز ، براین قاعده استوار است .  با هم نمونه هایی از آثار این سه نفر را می خوانیم :

حسن بی باک :

ای پیربیندیش و برو ترک گنا کن

رحمی بنما برخودوشرمی زخداکن

یک عمر به شبهه گذراندی مه و هم سال

زین پس تو بیا پیرهن جهل قبا کن

زیرا که گذشته است تو را بیش زهفتاد

با اشک ندامت دل بیمار دوا کن

روزی شوی از تیراجل صید، به ناچار

پس خیز تو هنگام سحر، یار صدا کن

قرآن که کتابی ست زحق بهر هدایت

افسانه نخوانی، حذراز قهرخداکن

یا لیلة اسری که نبی رفت به معراج

بر زعم تو یک قصه نه بیش است، حیا کن

درمهد سخن گفتن عیسی نبود قدر

یک دانه ی جو نزد تو ای شیخ وفا کن

شق القمر و صحبت عیسی و کـُه ِ طور

گویی نبود صدق ، به خود کم تو جفا کن

بربوده بیان عقل تو وهوش به یکبار

باعقل بیا باردگر صلح وصفاکن

گرجوروستم برتو رسیده است زاشیاخ

باسیف تدبر کمرخصم دوتا کن

اما به شریعت سخن هرزه روا نیست

بیدارشو اندر صف ابرار تو جا کن

دانم نه نصاری نه یهود و نه مجوسی

هستی اگرم جان خودت هرسه رها کن

« صیفی » ز ره مهرو وفا گفت درآخر

عقبی نفروش ، در یـَم ِ اخلاص شنا کن

حبیب زمانی :

تقدیم به بناری های واتس آپ و خوش ذوق

بناری باشید و بناری بمانید

______________

 « بنار » ای سرزمین آباد من

ای بنایت همیشه آباد

چقدر دلم بهانه ی خانه های خشتی و کوچه های گلی و تنگ و تاریکت می گیره

ای سرزمین آباد من

کجاست کوچه های گلی و تلنگونت

که بر قله ی رفیعش دور دستا را نظاره کنم

ای سرزمین آباد من

کجاست « گرو شوه »

« چاهِ خَشَم »

« کـُنارِ شیخ »

« باغچه ی میش مَجوَر »

« بنار»  ای سرزمین آباد من

کو بچه هایت

کو « چو جِز »

« کوکو »  و « دزد بازی »

« بنار » ای سرزمین آبا و اجدادی ام

آباد باش

و آباد بمان

تا ما وارثان سرزمین خودمان باشیم

احمد زمانی :

شب در نگاه تو

موج می زند

و آنگاه که در پس

آن سیاهی

سفیدی فلق

 در سرخی افق چشم هایت

نمودار می شود

 تو را فریاد می زنم





تاریخ : سه شنبه 94/2/8 | 6:34 صبح | نویسنده : بنارانه | نظرات ()

هنر          21

شعر         8

زهراخدادادی از کسانی بود که آمد تا شعر در بنار ، تنها سهم مردان نباشد . از او آثاری اگر چه اندک ، در نشریات محلی هم چاپ شد . خدادادی اگر چه تجربه ی زندگی در بنار را ندارد ، با این وجود می توان او را اولین دختربناری دانست که به شعر روی آورد . امید است به تجربیات ادبی و هنری خود افزوده باشد . وی در شعری می نویسد :

درسکوت به ماه سلام خواهم داد

به ستاره

به آسمان که چادری سیاه به سردارد

به پرندگان خفته

به گل

به باغچه ی زندگی

سلام خواهم داد .

غزاله غلامی نیز با شعر آمد و دفتری را برای شعرهای پراکنده اش تدارک دید . از او نیز در نشریه ی اتحاد جنوب شعر چاپ شد .

  با چشمانم عکس تو را گرفتم

آرام و بی صدا

آن را میان دلم گذاشتم

تنجه زدی

غزل غلامی نیز با احساس سرشار کودکانه وارد شد . نقاشی کرد . و شاید تحت تاثیر محیط زندگی اش ، دل نوشته هایی به عنوان شعر گفت . او نیز در شعری نوشت :

باران آمد نم نم

آدم ها خیس شدند

خوشحال باران

آیا بهار می آید؟

آیا باران قطع می شود؟

من هم در انتظار تو

یعنی بارانم

وخودم باران هستم

تا که بهار آید .

شک نیست که از این گونه جرقه ها بسیار وجود دارد که از من پنهان است . نوشته های پر از احساسی  که اگر کشف شوند و در مسیر درست قرار بگیرند ، می توان به آینده ی آنان امیدوار بود .





تاریخ : دوشنبه 94/2/7 | 6:46 صبح | نویسنده : بنارانه | نظرات ()

هنر           20

شعر          7

محمد زمانی فرزند حسنعلی با تکیه به دانش و تجربیات خود ، شعرهایی سرود اما شعرهایش مقطعی بود . او هیچگاه سعی نکرد به سمت شعر برود بلکه آمادگی آن را داشت تا هرگاه سخن از شعر در میان باشد ، قطعه ای ارائه دهد و از بحث در این زمینه عقب نماند . محسن زمانی نیز به سراغ شعر رفت یا شاید بتوان گفت ، غم دوری از زادگاهش او را به احساس شاعرانه  متصل کرد اما او نیز به داشته های خود اکتفا کرد و نخواست که به افق های جدیدی دست یابد . ابتدا شعر در او فوران کرد اما مدتی است از او خبری نیست . امید که همچنان مشغول نوشتن باشد . امان الله خدادادی نیز آمد تا اوقات خود را با شیرینی شعر بیامیزد . او اگر چه دیر آغاز شد ولی دو نکته ی مهم می تواند او را به جایگاه دلخواه بکشاند . یکی پختگی و تجربیات زندگی و دیگر ، جدیت و پیگیری . خدادادی با قالب های کوتاه  دوبیتی و رباعی و در شعر سنتی به تازگی به جمع سرایندگان بنار پیوسته است . نمونه هایی از شعر این شاعران را با هم می خوانیم :

محمد زمانی :

ازتاریخ

بایدآموخت که رازی ست

جوان ماندن ِاین پیرکهن

بایدآموخت

بگوییم که مازنده وبیداریم

زخرافات وهم ازجهل همی بیزاریم

***

محسن زمانی :

شب بود سکوت و سایه وغم

شمع وگل و پروانه و شبنم

آه هدرشد تاشب برفت وبازسحرشد

جان من مادربود قسمم مادر شد

فکرمن خواهربود بردم ازیادخواهر

دل تنها وغریبی دارم

شب سرد وکور،غم عجیبی دارم

  ***

امان الله خدادادی :

زبانت مایه ی آرام جان است

گهی رنج آور روح و روان است

نگهبان سرِ سبزِ رفیقان

چو جایش در پس عقلت نهان است

*

چرا نادم دراین محفل غریب است

بسان یک رقیب بی فریب است

من از احوال پاکش راز دارم

بساط این جماعت هم عجیب است

*

من اهل دهات و افتخارم این است

جد پدری بنار آب شیرین است

از شهر نگو که عامل دلتنگی ست

فردا شب ما عجب شب خوش رنگی ست

 

 





تاریخ : یکشنبه 94/2/6 | 8:3 صبح | نویسنده : بنارانه | نظرات ()

هنر              19

شعر            6

محمد جعفر غلامی می گفت در بیمارستان نمازی شیراز بستری بودم که شمس پهلوی برای بازدید و سرکشی به بیماران آمد . من فورا شعری نوشتم و خواستم بخوانم ولی یکی از هم اتاقی هایم مرا از این کار باز داشت  . او تا زمانی که در قید حیات بود ، تعدادی از ابیات آن را به صورت شکسته می خواند . علی باقری فرزند حسن نیز به واسطه ی ارتباط روحی با شاهنامه ی فردوسی ، وقتی از ابیات شاهنامه می خواند ، گریه می کرد . در یکی از روزها که به همراه سهراب باقری نزدش نشسته بودم ، یک دوبیتی گفت که در لابلای انبوه یاد داشت های من است و اکنون به آن دست رسی ندارم ولی مصراع های اول و سوم آن به خاطرم مانده است :

الا ای دلبرِ  از من  رمیده       ................

به امیّد خدا چنگت بیارم        ..............

بدون شک امثال این حالات شاعرانه را در دیگر افراد نیز شما دیده یا می توانید ببینید  . کسانی نیز از قدیم یا نسل امروز بنار هستند که محصول این احساس را روی کاغذ آوردند  و ما برخی از آنان را در وبلاگ بنارانه آورده ایم . موسی امید زاده  نمونه ای از این افراد است
احمد نوشیروانی نیز از کسانی است که دستی به قلم دارد اما کمتر نوشته هایش را در اختیار دیگران قرار می دهد و شاید برای دل خودش می نویسد . به چند نمونه از این گونه شعر ها اشاره می کنم :

1-   درتنگنای زمان

نفس هایم

مرا به پایان می برند

من

غافلتراز همیشه اول خواهم شد

جام سکوت

از : محمدرضاباقری

2-  بهار ِشلمچه بوی خون می دهد

شقایق های سرخ راجان می دهد

زخاکش خروشید مردان ِمرد

همان عاشقان ِروز ِنبرد

الله کرم باقری- شلمچه نوروز1390





تاریخ : شنبه 94/2/5 | 6:41 صبح | نویسنده : بنارانه | نظرات ()

 هنر           18

شعر          5

مرحوم محب بی باک و شاعری

 شایدکمترکسی رابتوان یافت که درتمام عمرخودحداقل یک باراحساسات شاعرانه اش گل نکرده باشد. این سخن به این معنی نیست که اونشسته وشعرسروده، نه . داشتن حس شاعرانه امری جداست که گاه می تواندبه گفتن شعرهم انجامد ویاباخواندن آوازی زیرلب که هیچ کس هم آن رانشنود، تمام شود. مثل حالتی که بعضی هادردوران سربازی پیدامی کنندویادرزمان دلدادگی برای بعضی هاپیش می آیدوبه طورکلی درغم وشادی هاوحالاتی که مافوق حالات عادی انسان است. شماهم اگر به گذشته ی خودنگاهی بیندازیداحتمالاً درلحظاتی هرچندکوتاه، آن راتجربه کرده ایدوتامرز شاعری پیش رفته اید.(اگرنوجوان هستید، پس عجله نکنید. خودش به موقع سراغتان می آید.)دربنارهم کسانی بوده اندکه گهگاه به این تجربیات رسیده واحیاناً زیرلب چیزکی زمزمه کرده یا دست به قلم برده اند. یکی ازاین افرادمرحوم محب بی باک بود. محب نسبت به من لطف خاصی داشت ودراواخرعمربیشترنزدش رفتم وحرف هایش راشنیدم، اوتاریخ ناطق دهستان بودکه کسی قدرش راندانست وجزبیست وچندساعت که به همراه فرزندبزرگوارش آقای حسن بی باک، بااوصحبت کردیم، ویادداشت برداشتیم ، مابقی راباخودبردوبه آسانی ازدست رفت. تعجب نکنید اگربشنویدکه محب هم احساسات شاعرانه راداشت. اگرچه بایک شعر، نمی توانم وی راشاعربنامم ولی اوحالات شاعرانه رانیزتجربه کرده است. دریکی ازروزهایی که درخدمتش بودم ، این دوبیتی راخواند:

چنان دلگیرهستم اندراین شهر

پریشان خاطرم ازگردش ِدهر

چنان آزرده گشته روح ِبی باک

که افزون تربودازبـّروازبحر

روانش شاد

 

 





تاریخ : جمعه 94/2/4 | 6:28 صبح | نویسنده : بنارانه | نظرات ()

 هنر            17

شعر            4

  زنی گمنام دربین شاعران دهستان زیارت

ادبیات ما، ادبیاتی مردانه است وازابتداتاکنون تحّکم وامرونهی ومردسالاری درآن حرف اول رامی زند.این امردلیل بربی هنری زنان نیست بلکه گواه روشنی برسرکوبی هنرزنان درگذشته ونشان دهنده ی این که این قشرفرصت نیافته اند تاهمپای مردان خودرامطرح کنند.دراین جابحث از« رابعه بنت کعب» یا«پروین اعتصامی »،« فروغ فرخ زاد»، «سیمین بهبهانی» و...نیست بلکه می خواهم نگاهی گذرابه دهستان خودمان بیفکنم. بی شک هرجاکه زندگی هست شعرهم هست وهنر، زن ومرد نمی شناسد امابافت اجتماعی وفرهنگی جامعه همیشه زنان رابه تاریکی رانده وصدایشان راساکت کرده است. اولین سرکوبگران هنرزنان نیز، اعضای خانواده ی اوبوده اند. این امرتاکنون نیز گاهاً ادامه دارد. افرادی رامی شناسم که شعرمی گویند یاداستان می نویسندولی ازترس خانواده جرأت بروز آن رادرمحافل وروزنامه هاندارند. درفضایی که بردن نام مادر، دختریازن درجمعی که مردی وجوددارد، باعث شرمساری عده ای می شود، قطعا هنرزنان نیزنادیده گرفته می شود.امروزه خوشبختانه شاهدتحولاتی بزرگ دراین زمینه هستیم. درهمین دهستان خودمان کم نیستندافتخارآفرینانی که درزمینه های اجتماعی ورزشی وهنری صاحب نام ومقام هستند به عنوان نمونه نام خانم «معصومه خدادادی »ازمرز استان گذشته وشعرهای محلی اودربسیاری ازمحافل ایران خوانده می شودویاافرادی دیگرکه امیداست درآینده به صورت خاص به معرفی آنان بپردازیم.امادرپی تحقیق هایی که انجام داده ام، به شعری دست یافته ام که نشان می دهدزنی شاعر، باطبع روان دردهستان زیارت وجودداشته است. دراین مقاله ی کوتاه اصراری ندارم که اورا بناری ، زیارتی یاصفی آبادی بخوانم . آنچه مهم تراست این است که هیچ کدام ازاین روستاهاازهم جدانیستندوهمان طورکه قبلاً هم درجایی عنوان کرده ام ، بناروزیارت دوپاره ازیک روستاهستند.به هرصورت شاعرگمنام ماخواسته یا ناخواسته توانسته باپیوندشعرش با فرهنگ، آن رادرحافظه ها ماندگارکند.

آغِی مومترک  قربون نومت

خُم کنیزتـُم     کـُکام غلومِت

سال دِ ای مجال ککام خشش بو

کهره بُکشیم   دور ِمقومِت*

وقتی شاعرمی گوید« خم کنیزتم (خودم کنیزت هستم)»، نشان ازاین داردکه گوینده ، شاعری زن است که خودراکنیزمعرفی کرده است. نکته جالب این که شعر، زبانی زنانه داردواین ازنکات درخشان این شعراست ونشان می دهدکه گوینده به تقلیدازدیگران نپرداخته وخودرادرشعرنشان داده است . نکته ای که بایددرسی برای شاعران امروزماهم باشد.

محمدغلامی- دی ماه 1389

_______________

Aaghey mowmetork ghorbune numet* 

آقای محمدترک(مقبره ای نزدیک صفی آبادکه زیاتگاه مردم دهستان است)قربان نامت .

Khom kanizetom kokaam gholumet

خودم کنیزت وبرادرم غلامت است.

Saal de I mejaal kokaam khashesh bu

سال دیگر دراین موقع حال برادرم خوب شده باشد.

Kahre bokoshim dower maghumet

بیاییم وکنارمقبره ات کهره قربانی کنیم.

این  شعررا طلاعوضی نقل کرده است.

 

 

 





تاریخ : پنج شنبه 94/2/3 | 6:43 صبح | نویسنده : بنارانه | نظرات ()
.: Web Themes By Akj :.