سفارش تبلیغ
صبا ویژن

صنعت       3

بافتن یا به قول اهالی بنار ، چیدن و تهیه ی وسایلی که از برگ نخل به دست می آید ، از کارهای معمول بسیاری از مردم بنار بود . مهندس ابراهیم زمانی در شماره ی 80 به بعد سلسله مقالات آشنایی با بنار آب شیرین ، در این باره سخن گفته اند . ما ضمن این که منتظر ادامه ی مبحث از طرف ایشان هستیم ، در اینجا عنوان می کنیم که بافتن تویزه ، نان دان و ... نیز از هنرهای زنان بنار آب شیرین بوده است .

بافتن چوقه نیز در دهستان زیارت رایج بود و مردم بنار برای این منظور به زیارت می رفتند . زیارت از دیر باز ، مرکز شغل ها و صنایع گوناگون بوده و مرکزیت داشته است .

ماهیگیری از شغل هایی است و تعدادی اندک از مردم بنار ، آنچنان به این حرفه پرداخته بودند که حداقل ، خود نیاز های غذایی خانوار را از این راه به دست می آوردند . خداکرم جامکی ، غلامحسین زاهدی ، محمد نوشیروانی ، عوض نوشیروانی  ، الله کرم زاهدی ، احمد بوستانی ، علی آذرنیوار و بهادر سلیمی  از این افراد بودند . آنان بیشترین ماهی ها را از طریق تور ماهی گیری به دست می آوردند . تورها براثر برخورد با اشیاء کف رودخانه و فرسودگی ، پاره می شدند . برخی از این افراد ، قادر بودند خود به ترمیم تورهای خود اقدام کنند و یا بخش های کوچک را ببافند . هیچ کدام از این افراد نتوانستند یا نخواستند یا مقرون به صرفه ندیدند که به بافت تور به طور کامل اقدام کنند اما برای رفع مشکلات حرفه ی خود ، اقدام می کردند .

با سپاس از آقای مسلم جعفری





تاریخ : سه شنبه 94/2/29 | 7:46 صبح | نویسنده : بنارانه | نظرات ()

صنعت               2

گبّه بافی

ایرج افشار در کتاب نگاهی به بوشهر صفحه ی 739 می نویسد :

« با توجه به وضعیت خاص اقتصادی استان بوشهر ، صنایع دستی و به ویژه صنایع دستی روستایی از گذشته دارای نقش تعیین کننده و مهمی در معیشت روستاییان منطقه بوده و بیشتر ساکنان نواحی روستایی به علت محدود بودن بخش کشاورزی و بیکاری های فصلی ناشی از آن کوشیده ان تا از امکانات موجود و مواد اولیه یی که طبیعت در اختیار آنان قرار داده است ، به عنوان وسیله ای برای کسب در آمد بیشترو امرار معاش استفاده کنند »

در شماره ی قبل ،  به گلیم بافی در بنار اشاره شد . بیش از گلیم ، در بنار گبّه نیز بافته می شد . گبه نوعی فرش مرغوب بود که تعدادی معدود به بافتن آن اشتغال داشتند .

« گبّه ... به وسیله ی پشم خود رنگ مخلوط با بوی بز نژاد عدنی1 بافته می شود » 2

« گبه بافان برای ایجاد نقوش بر روی فرآورده های خود و در حین بافت از نقشه استفاده نمی کنند و اکثرا به طور ذهنی به این کار می پردازند و بیشتر بافندگان یک یا چند طرح خاص را در ذهن داشته و در بافت آن دارای مهارت هستند . »3

____________

1-     در بنار و در منطقه به آن عدانی می گفتند . بزهایی سرخ و بلند با گوش هایی بزرگ و آویزان

2-    نگاهی به بوشهر . ایرج افشار سیستانی . صفحه ی 740

 

3-    همان





تاریخ : دوشنبه 94/2/21 | 6:42 صبح | نویسنده : بنارانه | نظرات ()

 صنعت       1

گلیم بافی

هر جا که هنر با صنعت می آمیزد ، بیش از آن که اهداف صنعتی مد نظر قرار بگیرد ، ارزش های هنری چهره می نمایاند . این گونه آمیختگی صنعت و هنر را در جلوه های گوناگونی در بنار می توان نشان داد . یکی از آن ها بافت گلیم بود . سازندگان گلیم اگرچه در بنار بسیار اندک بودند ولی هیچ کدام از آنان اهداف مالی نداشتند . یکی از این افراد که در منزل شخصی خود « تندار » تهیه کرده و به صورت تفننی به بافت گلیم اقدام می کرد ، زینب زمانی فرزند کربلایی عباسقلی بود . وی زنی هنرمند ، شجاع و با حوصله بود که روحیه ای مردانه داشت و در کنار کارهای معمول زندگی ، به آفرینش گلیم نیز می پرداخت . وی با دست خود از گوسفندان پشم می برید ، می ریسید و کلاف نخ ها را به فرش های دست ساز و زیبا بدل می کرد . نقش هایی که در گلیم ها و صنایع دست بافت خود ایجاد می کرد ، برگرفته از ذهن زنی روستایی بود که از محیط خود دریافت می کرد و با ذهنیات خود می آمیخت و بر فرش می رویاند  . او اگر چه با این کارهایش ، از خرید فرش بی نیاز بود اما همان گونه که گفته شد ، مهم این بود که در بخشی از خاک بنار آب شیرین ، فرش های زیبا و بدون جایگزینی پا به جهان می گذاشتند که هیچ کدام از آنان را نمی توان تکرار کرد یا  با مادیات مقایسه و قیمت گذاری نمود  .  





تاریخ : یکشنبه 94/2/20 | 6:51 صبح | نویسنده : بنارانه | نظرات ()

هنر         33

 مجسمه

ساخت مجسمه به گونه ای که در اذهان است ، در بنار وجود نداشته ولی گرایش به این سمت ، صورت تفننی و به گونه های مختلف دیده می شده است .

ساخت عروسک در بین کودکان معمول بود و این کار در هنگام بازی های کودکانه ، خاصه بازی های جمعی معمول بود . در چنین هنگامی ، مقداری گل ( شل ) آماده می شد وهرکسی بنا به سلیقه ی خود ، با آن عروسک ( بِیگـَک ) می ساخت و در آفتاب قرار می داد تا خشک شود و برای بازی روزهای آینده آماده باشد .

ساخت عروسک در مقیاس بالاتر نیز سالی یک بار انجام می گرفت . بنا به مناسبتی خاص ، هر ساله مهدی کهنسال در میدان مقابل حیاط خود ، یکی از چنین مجسمه ها را در مقیاس بزرگ می ساخت و برای  آن با پوست تخم مرغ ، چشم ، با پشم میش ، ریش و با موی حیوانات ، موی سر درست می کرد و با دست های خود ، صورتش را شکل می داد و بینی و گونه و فک و... برایش درست می کرد و مدت چند روز در میدان می ماند و تمام شب ها ، کودکان در اطراف آن پای کوبی می کردند و شعر می خواندند . بالاخره در شبی خاص ، با ابزاری مثل تبر ، به جان آن می افتادند و آن را از بین می بردند .

نوع دیگر از ساخت مجسمه ، پوشیدن لباس به چوب است . برای این منظور ، چوبی را در خاک می نشانند و چوبی کوتاه تر به شکل صلیب به آن می بندند و به آن لباس می پوشانند . این مدل نیز توسط مهدی کهنسال در موارد خاص و توسط دیگران به طور عموم ساخته می شد . نوع خاص آن در میدان روستا بود و در یک شب توسط کودکان به آتش کشیده می شد و از بین می رفت و نوع عام آن در واقع همان مترسک هایی بود که در مزارع از آن استفاده می شد که به گویش مردم بنار ، به آن « عِلَموک » می گفتند .    





تاریخ : شنبه 94/2/19 | 10:40 صبح | نویسنده : بنارانه | نظرات ()

هنر           32

روزنامه دیواری

از مهم ترین اقدامات فرهنگی که در اوایل انقلاب در بنار انجام گرفت ، انتشار روزنامه ی دیواری بود . شاید بتوان گفت که این روزنامه ، اولین روزنامه ی دیواری روستایی در ایران بود . در آن روزها ، شور و حرارت و انرژی در جوانان باعث شد تا عده ای از جوانان آن روز بنار ، به انتشار روزنامه ی دیواری با نام « تلاش » اقدام کنند . پیشنهاد این نام ، از محمد زمانی بود . از این روزنامه ، هر هفته یک شماره ی جدید منتشر می شد و کادر آن ، محمد زمانی فرزند حسنعلی ، ابراهیم زمانی فرزند حسنعلی ، حبیب زمانی فرزند اکبر ، محمد غلامی فرزند محمد جعفر و احمد زمانی فرزند حسنعلی بودند  . اگر بر اساس مسئولیت های رسمی مقایسه  کنیم ، می توانیم بگوییم که ابراهیم زمانی ، صاحب امتیاز ، محمد زمانی ،  مدیر مسئول ، حبیب زمانی که خط خوشی داشت و  مسئول نوشتن روزنامه بود ، تایپیست  ، محمد غلامی و احمد زمانی مسئول توزیع بودند  . البته همه ی این افراد نیز در فراهم آوردن مطالب نقش داشتند . مقالات محمد زمانی و ابراهیم زمانی ،  شعر محمد غلامی ، اخبار منطقه و .... آن نشریه را بسیار خواندنی کرده بود . از هر شماره ی آن تنها یک نسخه تهیه می شد و بالای آن دو سوراخ تهیه شده بود که بندی از آن می گذشت و هر جا که مناسب بود ، چوبی به دیوار های خشتی روستا کوبیده می شد و نشریه به آن آویزان می گشت.  بهترین جاها کنار حسینیه ی اعظم و مقابل منزل مرتضی حقیقت بود . در تمام مدتی که نشریه برای خواندن جوانان به دیوار نصب بود ، محمد غلامی یا احمد زمانی در کنارش بودند و از آن مراقبت می کردند . این نشریه به زیارت هم برده  و برگردانده  می شد .  نزدیک به 7 یا شاید 10 شماره از این نشریه منتشر گردید و پس از آن ادامه نیافت    . 





تاریخ : جمعه 94/2/18 | 6:47 صبح | نویسنده : بنارانه | نظرات ()

هنر           31

نثر             5

احمد روزبه از کسانی است که هر کجا باشد ، نشاط و لبخند را با خود می آورد . روزبه معدنی از لطیفه هاست و امکان ندارد تو را ببیند و بی نکته ای از کنارت بگذرد . وی طبعی شیرین  و قدرت بیانی زیبا دارد که خستگی را از جان هر شنونده ای می شوید  . روزبه سال هاست برای بنارانه خاطره می نویسد . با هم یکی از خاطراتش را باز خوانی می کنیم :

یادم میاد درتابستان داغ سال 1355همراه با آقایان حسن عباسی (فرزندحاجی) نصرالله(ناصر) وفیض الله باقری در چمی1که زیر نخلستان احمد ملالی(ملا علی) بود، لاله2 داشتیم. گرمای تابستان یک طرف وصدای گوش خراش جیرجیرک در گزدان هم یک طرف. رَم دادن حیوانات اهلی ووحشی هم به جای خود3. خلاصه بعداز گذر ماهیگیران و... کمی آسوده خیال شده4 وهمگی درکپری5 که با برگ نخل وخارشتر پوشانیده شده بود، دراز کشیدیم. ناصر باقری ازجابلند شد وگفت: بچه ها بیاین برویم توی زهکش6 کاری بکنیم که علف چین ها وهر کس دیگری که از اونجا بگذرد، بترسد . رفتیم توی زهکش با لباس های زیر که از انواع واقسام کیسه برنج ، شکر، و... دوخته شده بود، وارد آب شدیم وتاتوانستیم با لجن (لیر) ته زهکش، از آنچه بودیم ، خودمون را زشت تر کردیم وطبق توصیه آقا ناصر ، روی چهار دست وپا توی زمین داغ، به طرف بالای زهکش حرکت کردیم. بالا رفتن ما مصادف شد با پایین آمدن چندین گراز . چشمتون روز بد نبینه. ما داشتیم از تر س، زهره تَرَک می شدیم که گرازها متوجه ماشدند. گرازها که تاآن روز، چنین جانورانی ندیده بودند، باسرعت هرچه تمامتر فرار کردند. ماهم با هرجون کندنی بود، خودمان رابه کپر رساندیم. تکه آینه ای که داخل کپر بود، نظرم راجلب کرد. وقتی خودم رادرآن نگاه کردم، آن موقع فهمیدم که گرازهای بیچاره بیجا هم فرار نکرده بودند/

 ________________

1- چَم = جلگه ی حاصلخیز حاشیه ی رودخانه

2- لاله = مزرعه ی هندوانه

3- برای مراقبت ازمحصول وبوته ی هندوانه درمقابل هجوم دام ها وحیوانات، درمزرعه می ماندند.

4- ماهیگیران نیزگاهی به مزرعه ی حاشیه ی رودخانه می آمدندوهندوانه می چیدند.

5- کپر = سایبانی باشاخ وبرگ نخل که گاه با چندچوب محکم نیز، بادوام بیشتری ساخته می شد.

6- زهکـَش = زه، آب زیرزمینی که پس ازآبیاری درزمین های پست، جاری شود. کش : فعل امر که با پسوند«نده» به صفت فاعلی تبدیل شده وچون به وسیله ی زه، مرکب شده، نده ازآخرآن حذف گردیده است. زه کش یعنی کشنده ی زه . به کانالی عمیق وطولانی که دربین نخلستان ها حفرمی شود، می گویندکه آب های اضافی و، زیرین باغ هارامی کشدودفع می کند.

 

 





تاریخ : پنج شنبه 94/2/17 | 6:33 صبح | نویسنده : بنارانه | نظرات ()

هنر         30

نثر          4

محمد غلامی در دوره ی دبیرستان ، چند داستان نوشت که گم شدند و هنوز حسرت آنان را می خورد اما داستان هایی که بعد ها نوشت ، به تعداد انگشتان یک دست هم نرسید . او از سال 1363 نوشتن خاطرات روزانه را آغاز کرد و حوادث شخصی زندگی و برخی از مسایل پیرامون خود را نوشت که بخش « ربع قرن پیش در چنین ماهی » در بنارانه ، محصول یاد داشت های اوست . وی در حال سر و سامان دادن به کتاب خاطرات خود تحت عنوان « برگی از زندگی » است که تا کنون صفحاتی از آن را در وبلاگ شخصی خود آورده است . علاوه بر آن ، مقالاتی نوشته که بسیاری از آن ها در نشریات استان بوشهر به چاپ رسیده اند . نمونه هایی از نثر های او را می خوانیم :

  در سوگ حاج علی مرادی

این روزهاکمترکسی راسراغ داریم که ازپیرتاجوان وکلاسیک تامدرن اوراقبول داشته باشند.حاج علی مرادی ازافرادی بودکه چنین موهبتی نصیبش شد.کهنه درختی که بسیارهازیرسایه اش نشستندوخستگی زدودند.این که قریب 90 سال باشی وبتوانی حاج علی مرادی بمانی، هنربزرگی است اما، رمزاین سعادت درچیست؟مرادی رامی توان اززوایای مختلفی نگاه کردولی ازآنجاکه نامش بامنظومه ی «کلاخا» پیوندخورده، شایدبتوان رمزجاودانگی اش رادرآن جستجوکرد«کلاخا» ماجرای جوان «مخدانی » نیست بلکه شرح رنج های ماست. مردمانی سوخته، قحطی زده، خیالاتی و بی سواد، باآرزوهای بربادرفته، درسرزمین خاروتش باد، خمیده زیربار، بادست خالی وتنهاباسرمایه ی عشق وهزاران سنگ طعنه درپیش پایمان، که بادست خالی به شیراز، کویت، قطر، بحرین و...می رویم وبرآنیم تابرگردیم به سرزمین قحطی زده ی خویش وباعلف های صحرایی بسازیم. وپدرومادران ما ازفقروگرسنگی درحال مرگ اندوسگ ارباب ازشدت سیری، میلی به خوردن ندارد. پدران به هربهانه ای طعم تلخ تازیانه ی ارباب وخان را می چشند. باهزارآرزوی برآورده نشده، وبرادران باخارهای نشسته درپاونشسته درزندگی وخواهرانمان باشانه های عریان .درروزگاری که  دل هاازدرد،ورم کرده وخفقان تاآنجاست که حتی ملا وروشنفکر نیز، باچشم هایش سخن می گویدواعتراض هاکه زیرپوست جامعه جریان دارد. شعرباانتظاربه پایان می رسد.انتظارصدای خروس ودمیدن بیداری.کلاخامنظومه ای است فرهنگی، ادبی و اجتماعی که هیچگاه کهنه نمی شود. شاعر، عشق ها، دردها، محرومیت ها، ناکامی ها، سنت ها، ستم هاوآرزوهای مردم رادرقالب داستانی بسیارشیرین وشنیدنی بیان کرده است. منظومه ی کلاخاحکایتی است که بایددرهرزمانی بازخوانی وتفسیر شود.مرادی خودمحرومی ازاین مردم بودکه توانست بااین شعربلند، نامش رابرپیشانی شعرمحلی حک کندوجاودانه شود. مرادی دردبود. عشق بود. فرهنگ بود. مرادی واقعیت زندگی ِ مابود. برازجان خرداد1390





تاریخ : چهارشنبه 94/2/16 | 6:42 صبح | نویسنده : بنارانه | نظرات ()

هنر          29

نثر            3

غزل غلامی از امیدهای آینده ی بنار است که افق روشنی در انتظار اوست . وی به تناسب سن و سال خود ، خوب کتاب می خواند و با برخی از آثار ارزشمند نویسندگان امروز ایران آشناست . غزل به تازگی به ترجمه ی داستان روی آورده  . با هم یکی از ترجمه های او را می خوانیم : 

مردی دیگر  .   اثر :  Jan carew  - ترجمه غزل غلامی

در ماه ژانویه تصمیم گرفته بودم که کتابی طولانی بنویسم . پس خانه ام را ترک کردم و کلبه ی کوچکی پیدا کردم . با خودم گفتم : « این اتاق خوبی برای یک نویسنده است و من اینجا کتابم را خواهم نوشت . »

با این که اتاق کوچکی بود ، اما من دوستش داشتم . آن جا خیلی ساکت بود و من با خوشحالی شروع به نوشتن کتابم کردم . یک روز که پشت میزم مشغول نوشتن بودم

ناگهان تصمیم گرفتم برای خرید کمی قهوه به مغازه بروم . مدادم را روی میز گذاشتم و خارج شدم . زمانی که برگشتم ، به دنبال مدادم گشتم اما آن را روی میز ندیدم . دوباره روی زمین ، روی صندلی و روی میزم را گشتم اما اون آنجا نبود . من اصلا این موضوع را درک نمی کردم . همان شب چند چیز عجیب دیگر نیز رخ داد . من روی تختم بودم و اتاق تاریک و ساکت بود . ناگهان چشم هایم را باز کردم . با ترس گفتم : « چی ممکنه باشه ؟ » سپس صدای مردی را شنیدم . فریاد زدم : « چه کسی اونجاست ؟ » ولی جوابی داده نشد و هیچ کس در اتاق نبود . من نمی تونستم بفهمم و ترسیده بودم . با خودم گفتم : « حالا باید چه کار کنم ؟ او چی می تونست باشه ؟ » .

بعد از اون اتفاق ، هر روز چیزهای عجیبی رخ می داد ولی من باید کتابم را به پایان می رساندم .

آن کلبه بسیار کوچک بود و چیز زیادی جز یک تخت ، یک میز و و یک صندلی در آن وجود نداشت . یک آینه نیز به دیوار زده شده بود که بسیار قدیمی بود . با این حال من از آن خوشم می آمد . یک روز که من به آینه خیره شده بودم ، او را دیدم . یک مرد دیگر . او من نبودم . آن مرد ریش داشت اما من نداشتم . چشم هایم را بستم و دوباره باز کردم . این دفعه چهره ی خودم را در آینه دیدم . گفتم : « این اشتباه است . اینجا مرد دیگری وجود ندارد .»

آن روز برای پیاده روی بیرون رفتم و روی کتابم کار نکردم . نمی خواستم در خانه باشم و آن صداهای عجیب را بشنوم . هنگام شب دوباره به کلبه رفتم . کلبه بسیار آرام و ساکت بود . نگاهی به آینه انداختم و خودم را دیدم اما خوشحال نبودم . سپس به سمت تخت خوابم رفتم اما نمی توانستم آنجا بخوابم . با خودم گفتم : « من فردا این کلبه را ترک می کنم  » و پس از آن خوابیدم اما اتفاق عجیبی رخ داد . همان مرد بالای تخت من ایستاده بود و با من صحبت می کرد . او گفت : « تو هرگز قادر به ترک کردن این کلبه نیستی . تو همین جا خواهی ماند .»  من سریع چشم هایم را باز و بسته کردم و خیلی ترسیده بودم . با ترس گفتم :« من همین حالا این جا را ترک می کنم حتی برای یک دقیقه نیز نمی توانم بمانم . »سپس به سرعت شروع به جمع کردن وسایلم کردم  . به اطراف خانه نگاهی انداختم و چند بار به آینه خیره شدم . در آینه هیچ تصویری دیده نمی شد . بیشتر ترسیدم . سعی کردم فریاد بزنم اما هیچ صدایی نیامد. دوباره آن مرد را دیدم . خودش بود . اما در آینه نبود . او پشت میز نشسته بود و به من لبخند می زد و با مدادی که متعلق به من بود ، در حال نوشتن کتابم بود . عصبانی شدم و شروع به فریاد زدن کردم اما هیچ صدایی نداشتم . ناگهان صدای در زدن را شنیدم . بعد صدای دوستم از پشت در آمد . آن مرد در را باز کرد و به دوستم گفت : « بیا تو . بیا داخل و اتاقم را ببین . من در حال نوشتن کتابم هستم .» دوستم داخل اتاق آمد اما نتوانست من را ببیند . او به مرد دیگری که فقط شبیه من بود لبخند می زد . من دوباره سعی کردم صحبت کنم اما نمی توانستم . دوستم نمی توانست مرا ببیند و صدایم را بشنود . او فقط مرد دیگری را می دید . آن مرد کسی بود که چهره و صدایی مانند من داشت . حتی کتاب مرا به پایان رساند اما آن مرد یک چیز را نمی دانست که من می توانم بنویسم و داستانم را به دیگران بگویم . همان طور که آن را برای شما تعریف کردم .

برازجان - اسفند 1393 





تاریخ : سه شنبه 94/2/15 | 6:41 صبح | نویسنده : بنارانه | نظرات ()

 هنر             28

نثر               2

احمد زمانی

یکی از  کسانی که نوشته هایش بعد ادبی و هنری دارد احمد زمانی است . وی با فضا سازی های زیبایی که در داستان هایش به  وجود می آورد ، نشان داده است که مایه های داستان نویسی را دارد و شاید این نیز بر اثر مطالعه ی کتاب های متعدد داستان است . وی اگر بخواهد دراین راه قدم بزند ، بی تردید داستان های قابل اعتنایی خواهد نوشت . از میان اندک داستان هایی که از وی سراغ داریم ، بومی گرایی حرف اول را می زند . عنصری که در آثار نویسندگان برجسته ی دنیا نیز به وفور دیده می شود . با هم داستانی از او را می خوانیم :

کاکل*

ساعت از11 گذشته بود.گرمای خورشید، بی رحمانه کوچه های روستارا به شلاق بسته بود. بادمپایی رونی(پلاستیکی)، سلانه سلانه ازخانه بیرون آمد درحالی که ازگرما، نای قدم برداشتن نداشت، گام خودرابه زوربرزمین می کشید. عاقبت بااخم وتـَخم فراوان، عصبانی وکلافه وعرق ریزان به محل موردنظررسید. ایستادوچشمانش درجستجوی سایه ای که بتواندخودراازگزندسوزناک آفتاب درامان نگه دارد، اطراف راکاوید. سایه ی باریک دیواری خشتی اورابه خودخواند. تکه سنگی راتکیه گاه خودکردودرباریک سایه جای گرفت. دست بربالای چشمانش گرفت وانتهای مسیری راکه ازروستای بنارسلیمانی به زادگاهش ختم می شدجستجونمود. اثری ازکسی نبود. کم کم تنی چندازدیگرهم ولایتی هایش نیزرسیدند. باهم به گفتگوی روزانه وصحبت های تکراری وسختی هایش مشغول شدند. پس ازساعتی، ازدورسیاهی پیداشدکه درحال حرکت به سمت روستا بود. چشم ها بی تابانه مسیررامی کاوید. پس ازلحظاتی یکی گفت: آمد. آری شخصی وچیزی که جمعیت مشتاق منتظرش بودندمی رسید. «اسد» باکوله باری ازکاکل که جمعیت گرسنه درپی آن به انتظارنشسته بودند تاسبزی همراه تلیتشان باشد، سررسید. همهمه وهجوم جمعیت لحظاتی بعد«اسد» راباتنها بیلی دردست، که به سمت «کپر»** می رفت، تنهاگذاشت واو درحالی که شاخه ای از«کاکـُل» دردستانش بود، مسیرگرمازده رادوباره به سمت خانه طی می کرد.

________

* kaakol    =- شورگیاهی است صحرایی که آن رامانندسبزی باغذا، به ویژه بانان وماست[وترید- تلیت]می خورند. درلغت نامه دهخداازقول مؤلف آنندراج آمده است،« درسامی گفته یکی ازاقسام شوره گیاه است صحرایی که فقراخورند...وازفرهنگ ناصری آرد: خوردن آن درفارس متداول است .به لغت نبطی قاقلی وبه پارسی شابانک نیزگفته اند.» سیری درگویش دشتستانی- پری برازجانی صفحه ی 527-

**kepar   = سایبانی است تابستانی که ازشاخ وبرگ درختانی مانندگزونخل وبوته های خارشترساخته می شود. ازکپرامروزه بیشتردرمزارع وباغ ها، درخانه به ویژه دراطراف حوض برپاکرده ودرروزهای گرم به خارشتراطراف آن آب می پاشیدندتاباوزش بادهوای خنک به درون آن واردشود.- همان- صفحه ی 529





تاریخ : دوشنبه 94/2/14 | 6:48 صبح | نویسنده : بنارانه | نظرات ()

هنر       27

نثر         1

نثر در بنار با نوشتن سند ازدواج و اسناد معاملات شروع شد وپس از آن ، با نامه برای کسانی که به کویت می رفتند تا کار کنند ادامه یافت . همه ی انواع نثر های اینچنینی  ، کلیشه ای بود و ارزش هنری نداشت  جز این که صاحبان این نوشته ها ، خط را به زیبایی تحریر می کردند . اسناد ازدواج را معتمدین روستا و ملا ها یا روحانیونی امثال حاج شیخ علی مظاهری می نوشتند .  

مسلم جعفری در این رابطه می نویسد : « خیلی از سندهای زمین وخانه های بنار را آخوند حاجی حقیقت رحمت الله علیه  نوشته اند . »  اما نامه خود دو نوع بود : الف : نامه های معمولی و دوستانه ب : نامه های رسمی .

نوشتن نامه های معمولی توسط افراد با سواد روستا که تعدادشان به شدت کم بود ، مرسوم بود . برای نوشتن یک نامه ی معمولی ، بسیار وقت کسی یافت نمی شد که سواد نوشتن داشته باشد .  حسن بی باک را می توان از پیشگامان نثر نویسان در بخش نامه های رسمی دانست . وی اگر چه تا کلاس ششم دبستان بیشتر ادامه نداد ، ولی دارای خطی نیکو و دانشی لازم برای رفع نیازهای مردم بود .

تعداد نثر نویسان امروز بنار آب شیرین به طور یقین کم نیستند ولی از آن جا که من از وجودشان اطلاع دقیقی ندارم ، تنها به مواردی  اشاره می کنم که بتوانم به صورت مستند نمونه هایی از آثارشان را ارائه بدهم .

حسنعلی زمانی از کسانی است که برای بنارانه گزارش ورزشی می نویسد . وی به خاطر نداشتن امکانات لازم از جمله عدم استفاده از ایمیل ، نثرهایش را از طریق دیگران ارسال می کند . لذا از شرح و بسط خیلی از نوشته ها خودداری کرده و سعی دارد به طور مختصر نکات لازم را بنویسد . مهندس ابراهیم زمانی نیز گاه گاهی نوشته هایش را در اختیار بنارانه قرار می دهد . نمونه هایی از کارهای او را در مقاله ای تحت عنوان شیوه های زندگی مردم بنار آب شیرین خوانده ایم . سهراب باقری نیز سلسله مطالبی در باره ی حافظ نوشته بود که چون آن را دراختیار نداریم ، نمی توانیم نمونه هایی از کارهای وی را بیاوریم . امان الله ابراهیمی و داراب جعفری نیز گزارش و احمد روزبه ، محب بی باک ، مسلم جعفری و ...  نیز خاطراتی نوشته و به دست ما رسانده اند که قبلا در بنارانه آمده است . محمد رضا باقری و تعدادی دیگر از دوستان ما نیز گه گاه به مناسبت های خاص ، مطالبی نوشته اند که در بنارانه آمده است    .





تاریخ : یکشنبه 94/2/13 | 10:47 صبح | نویسنده : بنارانه | نظرات ()
.: Web Themes By Akj :.