پراکنده ها
لالایی
بیا به لحظه های وحشیِ خودمان برگردیم
به جرعه های گسِ گرم چای
به بانگ بی امان گنجشکان
و ضبط صوت زنده ی قلیانِ مادر بزرگ
که از تمام گیتارها و خواننده های فلزی زیباتر می خواند .
منوچهر آتشی . حادثه در بامداد . صفحه ی 198
لالایی ها بخش از فرهنگ جامعه ی ما هستند که به وسیله ی زنان ، برای فرزندان خوانده می شد تا هم زمان جان کودک از شیر و شعر و فرهنگ ، سیراب شود . کمتر صبحی بود و یا کمتر نیمه شبی که صدای پاک و آسمانی مادری ر آسمان روستا طنین انداز نگرددو در سکوت و خاموشی روستا ، به گوش دیگران که در زیر آسمان حیاط خود شب را به صبح می گذراندند ، نریزد . لالایی ها ، آرزوه و حسرت ها و عشق و امید و خواسته های قوم را در بر می گرفت و طی روزگارانی دراز ، نسل به نسل از سینه ها منتقل می شد . آهنگی که متاسفانه سال هاست به فراموشی سپرده شده است . در کتاب محیا شاعری از جنوب . ص 12 – 13 می خوانیم :
« ... باید بدانیم که فرهنگ مردم و ادبیات فولکلوریک جنوب آیینه ی تمام نمایی است که هنر برخاسته از دل جنوبی را بیان می دارد . در ادبیات فولکلوریک است که همه ی قشرها اعم از خواص و عوام هرکدام به گونه ای مطرح می شوند . از دیدگاه این نوع ادبیات ، هنر طیف وسیعی را در بر می گیرد و بیشتر کارهای زنان و مردان عشایر که در حال ییلاق و قشلاق اند هنر می باشد : از اسب سواری و اسب دوانی گرفته تا قالی بافی و نواختن نی و چوب بازی در مراسم و جشن ها . بیشتر اعمال روزمره ی روستا نشینانی که مشغول کشت و زرع و بذر افشانی و قلمه زدن و خرمن کوبیدن و مراسم تقسیم محصول می باشند همه در نوع خود هنرند .»
سرایندگان بخش زیادی این لالایی ها معلوم نیست . در همین رابطه
نویسنده کتاب محیا در بخشی دیگر از کتاب خود می افزاید :
« در جنوب کشورمان در سواحل و کناره های خلیج فارس و دریای عمان در اکثر بنادر و جزایر و آبادی هایش مردان بزرگی می زیسته اند که شاعر ، نویسنده ، نقال ، خطیب ، خطاط و ... بوده و هر کدام در حرفه ی خویش به خلق آثاری مبادرت ورزیده اند که کم و بیش سینه به سینه حفظ شده و تا حدودی به روزگار ما رسیده ، اما انگیزه ی اصلی گمنامی آن ها در سطح کشور این است که هیچکس اعم از بومی و غیر بومی ، آشنا و نا آشنا به غور در زندگی و آثارشان و بالنتیجه طبع و نشرشان اقدام شایان توجهی ننموده اند .» محیا ... ص 35
چند نمونه از لالایی هایی که مادران در روستای بنار آب شیرین می خواندند را نقل می کنم . این لالایی ها را مریم جعفری در سال 1374 گفته و یاد داشت کرده ام .
سر کوه بلند نی می زنم نی
شتر گم کرده ام پی می زنم پی
شتر گم کرده ام شتر شاهی
درنگه می کنم دلبر کجایی
برای دختران :
مو لالات می کنم تا زنده باشی
کنیز حضرت فاطمه باشی
برای پسران :
مو لالات می کنم تا زنده باشی
غلام حضرت فاطمه باشی
گرگک تو بره صحرای دیری
تا پات بزنه خار کویری
عزیزم بکنه خووه سیری