کشاورزی  24

نخل  بخش اول 

تا پایان دهه ی پنجاه خورشیدی ، درکشاورزی  بنار نخل کاری در درجه سوم اهمیت قرار داشت . این بدان معنا نبود که هندوانه را از خرما بیشتر می پسندیدند بلکه بدان معنا بود که زحمات نخل در شرایط بی آبی کاری بسیار سخت بود و از عهده ی همه بر نمی آمد . البته این از اهمیت نخل نمی کاهد چرا که نخل از قدیم تا کنون جایگاه خاص خود را داشته است . در اهمیت نخل همین بس که : « مهم ترین و گران بها ترین مهری که از دوران هخامنشی پیدا شده مهر داریوش بزرگ است که اینک در موزه ی بریتانیا در لندن نگهداری می شود. در یک طرف این مهر  شاهنشاه در ارابه قرار گرفته و کمانی به دست مشغول تیر اندازی به سوی شیری است که دو دست خود را بلند کرده و به جلو ارابه گذارده و در حال حمله می باشد. شیر دیگری که با تیر شاه از پا در آمده به زیر ارابه افتاده است . ارابه ران ارابه را دو اسبه می تازد . بالای سر داریوش نقش فروهر و طرفین ارابه دو درخت نخل نقاشی شده ، طرف دیگر مهر سه سطر خط میخی نقر گردیده است ./ علی سامی. پایتخت های شاهنشاهان هخامنشی ..ص223  

و حکیم فرزانه فردوسی بزرگ می فرماید :

 ...کسی کو شود زیر نخل بلند

همان سایه زو باز دارد گزند

شاهنامه هشت جلدی– جلد اول ص9

 . نخل شاوی ( شهابی ) به خاطر هماهنگ کردن خود با شرایط بی آبی ، معمول ترین نوع نخل در چند دهه ی گذشته بود . وجود نخل های پراکنده در حیاط های مردم امری متداول  بود ولی معدود افرادی دست به کاشتن باغ نخل به صورت « بجی » ( دیمی  ) زدند که پس از گذشت دهه های بسیار و یا قرن ، هنوز نامشان با نام آن باغ گره خورده است . معروف ترین باغی که در شرایط بی آبی  بنار پدید آمد باغ کل غلوم بود که صد سال پیش کاشته شد .  در تمام بنار ، تنها نخل هایی که  به نام باغ معروف بود ، باغ همین باغ است  و سایر باغ ها را باغچه می گفتند . این باغ در شرق بنار و بین بنار و زیارت ساخته شده و تعدادی از مردم بنار از آن نفع می بردند و شیرین ترین آب چاه دهستان نیز در آن بود . این باغ پس از جاری شدن آب رودخانه در سطح زمین و آغاز باغ کاری در دهستان زیارت در دهه ی شصت ، به علت بجی ( دیمی ) بودن و داشتن ریشه های عمیق ، دچار پوسیدگی ریشه شد و به مرور زمان از بین رفت . نخل های بی ثمر یا بدون سر آن هنوز پا برجاست . در باره ی باغ کل غلوم می توان گفت :

پیش از سال قحط آزاری1، شخصی به نام کل غلوم که اصلا کوهمره ای بود، به همراه دو دختر، یک پسر و برادری که داشت، به دشتستان می آید. نام پسرش غلامرضا و نام برادرش علی باز بود. پدر اندک اندک در بنار زندگی را سروسامان می دهد. یکی از دخترانش را به کل محمد( پدر بزرگ حاج علی صدیقی) و دیگری را به محمد حسین حاج عبدالله در صفی آباد می دهد وخود مدتی بعد مشغول کاشتن باغی در زمین ِبین بنار و زیارت می شوداما شب هنگام تعدادی ازاهالی زیارت ، دمیت2 ها را می کنند و دور می ریزند. این واقعه چندین باراتفاق می افتد. یک روزکل غلوم به حاج علی( نوه ی خویش) می گوید: علی ! بامن بیاتابه زیارت برویم . ایشان باهم به زیارت ونزدمیرزاعلی خان 3می روندوشکایت می کنندوبیان می کنندکه تاکنون سه مرتبه نخل های مراازجاکنده اند . چندبارهم آمده ایم ولی هیچ کاری نکرده ای. خان پاسخ می دهداگرثلث باغ رابه خودم بدهی، هیچ کس عاجزت نمی کند. این جریان حدوداًدر14 سالگی حاج علی صدیقی اتفاق می افتد4.درهمان مجلس سندی ردوبدل می شودوخان مقداری زیادزمین به عنوان سراب5 دراختیارباغ قرارمی دهد. حاج علی به نقل ازکربلایی حسین (کل حسین)نقل می کندکه خوانین سندراداشتندتااینکه به کوه زدند6ومتواری شدندوسندنیزگم شد. کل غلوم مشغول کاشتن نخل می شود. محمدفرزندکربلایی مومد(مهمد)، پدرحاج باقربوستانی که پسردختری کربلایی غلوم است گفته:بعدازاین که غلامرضا، پسرکل غلوم درگذشت، پدربزرگم کل غلوم درباغ می گشت وباخوداین شعررازمزمه می کرد:        

              « باغ ها ویرانه گردد باغبانی بگذرد »

__________

ازیادداشت های محمدغلامی- منبع : گفتارمرحوم محب بی باک باهمکاری آقای حسن بی باک

1- سال 1310سال آزاری یاقحط سفید . آزاردردشتستان به نوعی بیماری (مثل آنفلونزا) گفته می شود.برگرفته ازکتاب جایگاه دشتستان درسرزمین ایران- سروش اتابک زاده- صفحه ی 286

2- پاجوش – نهال ِنخل

3- میرزاعلی خان پدرآقاخان زیارتی - برای اطلاع ازاخلاف واسلاف خوانین ، به کتاب همان کتاب ، صفحه ی 115 رجوع کنید.

4- باتوجه به اینکه حاج علی صدیقی درسال1283متولدشده، زمان کاشتن نخل هابایدسال 1297باشد.باتشکرازآقای امان الله ابراهیمی که سال تولدحاج علی صدیقی رابه دست آورده ودراختیاراینجانب قراردادند.

5- سراب : زمینی است مشرف برمزرعه یاآب انبار[یاباغ]که آن راشخم نمی کنندتاسفت وسخت شده وآب باران درآن فرونرودوبه طرف مزرعه یاآب انبار[یاباغ]جریان یابد.از کتاب سیری درگویش دشتستانی ازطیبه برازجانی صفحه ی 464

 

 





تاریخ : سه شنبه 93/9/25 | 6:21 عصر | نویسنده : بنارانه | نظرات ()

  کشاورزی  23

لاله   بخش  پنجم

برخی از خیارها ممکن است آن قدر بزرگ باشند که کشاورز از ترس چشم خوردن مزرعه ، آن را از چشم رهگذران حفظ کند . او معمولا کنار بوته ی هندوانه ، گودالی حفر می کند و هندوانه ی مورد نظرش را در آن قرار می دهد و رویش را با خار اشتر یا برگ گیاهان دیگر می پوشاند تا به رشد دلخواه برسد و به اصطلاح ، آن را در « چال » می اندازد . این روش ، هندوانه را از تخریب روباه نیز نگه می دارد . تخم چنین هندوانه هایی را برای کاشتن سال آینده نگاه می دارند و به آن « مَجِ تُخم » می گویند . قبل از خوردن هندوانه ، به چند روش با آنان برخورد می کردند . برخی انگشت میانی را جمع می کردند و با برآمدگی پشت آن، چند بار محکم به یک نقطه از هندوانه ضربه می زدند و نقطه ی ضربه خورده را می شکستند و بعد هندوانه را دریک دست گرفته به طوری که نقطه ی شکسته شده رو به بالا باشد و با کف دست دیگر ، آهسته آهسته ضربه هایی پیاپی به بدنه ی هندوانه وارد می آوردند و آن را دو کپه می کردند . این رایج ترین روش در بنار خاصه در مزرعه ی هندوانه بود . برخی نیز با چاقو آن را می شکافتند و آن را قاچ قاچ ( تلیش تلیش ) می کردند یا گوشت کفه های نیم دایره ای را با چاقو و کارد برش می زدند که به آن « قاش کردن » می گفتند و برای برداشتن قاش ، انگشت را پشت آن ها برده و برمی داشتند . برخی هندوانه ها کیفیت مطلوب را نداشتند که معمولا چند دسته بودند . یا کاملا بی مزه بودند که اصطلاحاً در باره ی آن ها می گفتند : « طوم اَو رو نمی ده » یعنی آن قدر بی مزه است که طعم آب رودخانه هم نمی دهد و آب رودخانه از آن بهتر است و یا « سندونی » بودند . سندونی به هندوانه ای گفته می شد که گوشت آن مثل سندان ، سفت بود . دسته ای دیگر نیز « دی مُرده » بودند . دی در گویش دشتستانی به معنی مادر است و به هندوانه ای گفته می شود که قبل از چیدن شدن ، بوته ی آن آسیب ببیند و پژمرده یا خشک شود . تعداد بوته های خیار گرم ، خیلی کمتر از خیال سرد بود . کشاورز تخم های خیار گرم را نیز مثل خیار سرد آماده می کرد و می کاشت . رنگ برگ های لاله ی گرم ، متمایل به زرد بود و اندکی پرز یا کرک نیز داشت . گل آن زرد بود و خیار آن از همان ابتدا قابل استفاده بود . به محصول لاله ی گرم ، « کَرکو » می گفتند . کرکو هر چه تازه تر باشد ، ترد تر و خوش مزه تر است . کم کم تخم می بندد. تخم های ان تا زمانی که نرم و تر هستند ، قابل خوردن است اما به مرور زمان ،  تخم ها سفت می شوند . در هنگامی که کرکو ترد است ، می توان با آن غذایی بسیار خوش مزه به نام « اَو کرکو » درست کرد . نحوه ی تهیه ی خورش کرکو را می توانید در بخش غذاهای محلی بخوانید . کرکو اگر مدت زمانی طولانی بماند و به حداکثر رشد خود برسد ، از سمت ته آن شروع به زرد شدن می کند تا جایی که تمام آن طلایی می شود . در چنین موقعی است که به آن « خیار زرد » می گویند . گوشت خیار زرد ، زرد و نرم و بسیار معطر است و علاوه بر این که به تنهایی آن را مصرف می کنند ، همراه غذاهایی مانند « تلیت » ( ترید دوغ – ترید ماست – ترید کشک ) استفاده می شود . تخم خیار های زردی که بسیار رسیده اند را برداشته ، بدون این که آن را بشویند ، بر می دارند یا با خاکستر مخلوط می کنند و در دستمالی نگه داری می کنند تا سال بعد نیز از آن استفاده شود . برخی از افراد ، هندوانه های خود را با الاغ و قاطر به شهر می بردند و یک جا به دکان داران می فروختند . بعد ها برخی دیگر خود در روستاهایی که نیاز داشتند می بردند و می فروختند و بعد ها با خریداران هماهنگ کرده و با ماشین بار می زدند . وقت چیدن هندوانه صبح است و بعد از ظهر کسی به هندوانه دست نمی زند . کشاورزان معمولا هندوانه هایشان را تا قبل از ظهر آماده ی بارگیری می کردند . لاله در بنار به دلیل شرایط آب و هوایی ، بیش از یک ماه دوام ندارد و تابستان زود هنگام دشتستان ، باعث خشکیدگی آن می شود . قبل از اتمام لاله ، زنان و کودکان به لاله آمده و هندوانه های کوچک و « قُمبو » (آبکی و نرم ) را می شکستند  و تخمه های آن را بیرون آورده ، خشک می کردند و در کیسه می کردند تا برای شب نشینی های دسته جمعی ، بو بدهند و بخورند .

آخرین مرحله ی هر لاله ای ، لاله حل کنون بود . در این مرحله هر کسی می توانست وارد مزرعه شود و هندوانه های باقیمانده یا حتی بوته های هندوانه را برای احشام خود ببرد و معمولا گله داران از این مرحله استفاده کرده و گوسفندان را برای چرا ، به مزرعه ی حل شده می بردند .  





تاریخ : دوشنبه 93/9/24 | 6:39 صبح | نویسنده : بنارانه | نظرات ()

کشاورزی   22

لاله بخش چهارم

درفرهنگ  بنار ، خیار دونوع است . خیار سرد و خیار گرم . خیار سرد به هندوانه گفته می شود و خیار گرم ، از خانواده ی خربزه است که در بخش بعدی بیشتر به آن می پردازیم . هنگامی که خیار (هندوانه ) در آستانه ی رسیدن ( رَش ) قرار گرفت و گوشت آن از سفیدی به سرخی مایل شد ، کشاورز نه تنها در روز ، بلکه در شب نیزدر مزرعه می ماند و از مزرعه مراقبت می کند . او در مزرعه با چوب درخت گز و برگ های نخل ، « کپر » می سازد و روزها در آن اقامت می کند و برای درامان ماندن از خطرات حیوانات درنده و گزنده « لوکه » می زند ( می سازد ) و شب ها بر فراز آن می نشیند و همان جا نیز می خوابد. برای پاییدن لاله در روز ، معمولا کودکان ظهر ها در کپر می ماندند . خیار کم کم می رسد اما معمولا پیش از آن که کشاورز بتواند اولین هندوانه ی رسیده ی مزرعه اش را بچیند و به خانه ببرد ، روباه آن را تشخیص داده و نیمه شب دزدانه به مزرعه آمده و آن را می خورد . روباه و کفتار ، هرگز در انتخابشان اشتباه نمی کنند به همین دلیل نیز ضرب المثلی البته با روی کردی اجتماعی پدید آمده که :

خیار خو ، گیرِ کفتار میا ( هندوانه ی خوب ، نصیبِ کفتار می شود )

کشاورز برای به شک انداختن دزدان هندوانه و تاراندن روباه و کفتار ، در مزرعه اش « الموک » ( مترسک ) می سازد . او معمولا دو چوب به شکل صلیب ساخته و در مزرعه نصب می کند و لباسی به آن می پوشاند و قوطی حلبی مناسبی به جای سر ، روی آن می گذارد . شب ها معمولا در لاله سکوت حکم فرماست . کشاورز سعی می کند زمان آمد و رفتش به مزرعه را کسی تشخیص ندهد که اگر شبی از شب ها نخواست یا نتوانست به مزرعه بیاید ، کسی متوجه نشود . به همین منظور در تاریکی شب به لاله می آید و پیش از طلوع بر می گردد  . شب ها ، پرنده ی  « تیترون »  ( تیتروک – تیترموک ) نیز آواز خوان و قیقاچ زنان به یاری او می آید . منوچهر آتشی شاعر بین المللی دشتستانی در پاورقی یکی از شعرهایش ، تیترون را مرغ خوش خبر می داند ومی گوید : « ... و تیترموک اگر پاسخ نداد  از سال پر برکت / غم دل می توان با ساز قلیان گفت » . باور مردم بنار براین است که هرگاه تیترون آوازی بخواند ، بی شک دزدی دیده است چرا که بر اثر ریتم آهنگ صدای او معتقدند که می گوید : « دزی دیدم . دزی دیدم » . در چنین مواقعی معمولا موجودی زنده دیده است و بالای سر او رفته و پایین و بالا می رود و او را تعقیب می کند تا کشاورز هوشیار و مراقب باشد .

برای تشخیص خیار رسیده از نارس ، چند راه وجود دارد :

الف : کشاورز براثر تجربه ، از روی رنگ هندوانه که از سبز باز به سبز بسته تبدیل شده ، تشخیص می دهد .

ب : گلی که در ته هندوانه قرار دارد ، باید کاملا خشکیده شده و افتاده باشد و جای آن نیز شفاف شود .

ج : کشاورز کنار بوته می نشیند و هندوانه را به آرامی و طوری که از ساقه جدا نشود ، روی زانو می گذارد و گوشش را به آن نزدیک کرده و فشار می دهد . اگر هندوانه خش خش کرد ، رسیده است در غیر این صورت آن را روی زمین می گذارد و سراغ هندوانه ی بعدی  می رود .

د : کشاورز ، انگشت شست را روی ناخن انگشت میانی گذاشته و محکم فشار داده و در همان حال رها می کند و به این ترتیب چند ضربه ی پیاپی به هندوانه می زند و به طنین صدا گوش می دهد . اگر صدا ، نازک و زلال و زیر بود ، نارس است و اگر صدا ، بم بود ، هندوانه رسیده است . این نوع گزینش ، رایج ترین راه انتخاب هندوانه در بنار آب شیرین است .

اگر خیاری بیش از اندازه برسد و از دید کشاورز مخفی بماند وچیده نشود ، « طومش » (طعمش ) تغییر می کند و می گویند گذشته است . 





تاریخ : یکشنبه 93/9/23 | 7:4 صبح | نویسنده : بنارانه | نظرات ()

کشاورزی  21

لاله بخش سوم

 وقتی لاله ها اندکی رشد کردند ، به اصطلاح « رو کردند » ( رشد کردند -این اصطلاح برای زمانی است که بوته ی هندوانه رشد کرده و روی زمین کشیده تر می شود . ) در این مرحله با چند آفت رو به رومی شوند . یکی از مهم ترین و شایع ترین آفات ، « شیرینک » است . علایم این آفت این است که برگ های لاله ، چسبنده می شود به طوری که به نظر می رسد مایع چسبناک و شیرینی روی آن ریخته اند . این بیماری باعث پژمرده شدن و خشکیدن بوته می شود . برای دفع این آفت باید با سم مخصوص سمپاشی کرد . دیگر عامل بازدارنده ی رشد لاله « سوتَک » است . سوتک در زمین های مستعد چم به وفور می روید . سوتک از زیر زمین به لاله آسیب می رساند .  اگر چه برگ های غله مانند آن به تعداد زیاد و یک جا بالا می آید ولی برگ ها با ساقه ای نسبتا محکم به پیاز آن وصل می شوند . سوتک با وجود خاصیت دارویی قوی خاصه برای کودکان در بین مردم محبوب است اما آنچه آن را مخرب می کند ، ریشه های فراوانی است که مثل ریشه ی مور ( چمن – فریز ) رشد سریع و گسترده و انبوهی دارد به گونه ای دور ریشه های هندوانه می پیچد و مجال رشد به آن نمی دهد و باعث گرفتن رطوبت خاک نیز می شود . کشاورزان ، سوتک های داخل چال لاله را با دست می کشند و بیرون می آورند ولی 90 در صد آنان قطع شده و دوباره می رویند . سوتک های حاشیه ی چال را با داس می برند و سوتک های بین دو بوته را با بیل دفع می کنند . به این عمل و وجین کردن هر علف هرزی « پـِهت کردن » می گویند . اگر بوته ی هندوانه ای بتواند خود را از این مرحله نیز نجات بدهد ، دیگر مشکلی ندارد و می توان گفت آینده ای پربار در انتظار اوست . دیری نمی گذرد که بوته ها ی هندوانه براثر رشد ، به یکدیگر می رسند و زمینی خالی در مزرعه باقی نمی گذارند . در اواخر اردیبهشت ، بوته ها غرق در گل می شوند . گل های زرد و زیبایی که به شکل گل لاله است و شاید علت نامگذاری بوته های هندوانه به لاله ، همین باشد . در کنار گل ها ، نخ باریک زرد رنگی به طول کمتر از ده سانتیمتر و معمولا پیچ در پیچ خودنمایی می کند که در بنار به آن « دَشکِه » می گویند . دیری نمی گذرد که از پشت هر گُل ، نقطه ای سبز ظاهر می شود و کم کم رشد می کند که به آن « پیلته » می گویند . دراین زمان، لاله به مرحله ی  « پیلته ریختن » رسیده است . پیلته هندوانه ی کالی است که هنوز در وجودش تخمه شکل نگرفته و به اصطلاح « مَج نزده  » است . مدتی پس از آن کم کم تخمه در هندوانه شکل می گیرد و رنگ پوست آن نیز تـَرک تـَرک سبز شفاف و باز می شود . تخمه ها نیز اندک اندک رنگ می گیرند و از مرحله ی سفیدی و تردی بیرون می آیند و سخت می شوند و مغز در خود می پرورانند . هنگامی که گوشت هندوانه نیز رسید ، از حالت سفیدی به سرخی می گراید و بسته به نوع بذر آن ( تیمه ) ، شکل و گاه رنگ نیز می تواند فرق کند . مثلا تیمه ی اهوازی با تیمه ی مشهدی فرق دارد و... در هر صورت هندوانه از راه رسیده و زحمات کشاورز به بار نشسته است .





تاریخ : شنبه 93/9/22 | 8:7 صبح | نویسنده : بنارانه | نظرات ()

کشاورزی   20

لاله بخش  دوم

در هنگامی که بوته های هندوانه کاشته شد ، چند روزی طول می دهد تا برگ ها بیرون بیایند . مهم ترین آفتی که در این مرحله دارد ، موش است که بوی تخم را تشخیص می دهد ، خاک های نرم را می شکافد و تخم هندوانه را می شکند و مغز آن را می خورد . به همین دلیل ، کشاورزان در این  مرحله ، برای از بین بردن موش ها ، مقداری تخم را به سم می آلایند و برای موش های صحرایی در چند جای لاله ( دراین جا مزرعه ی هندوانه )می گذارند .   ساقه ی هندوانه بسیار نازک و برگ آن فوق العاده  ترد است و توان شکافتن خاک را ندارد  . به همین دلیل ، دو برگ آن به هم چسبیده و هردو در کلاهک پوست تخم که سخت است ، از سمت بالا و نوک تیز پوست ، از خاک بیرون می آید و بعد از آن مسئولیت پوست تمام شده و می افتند و دو برگ لاله خودنمایی می کند . کشاورزان معتقدند که از همان ابتدا می توان آینده ی بوته را تشخیص داد به همین جهت در جامعه این ضرب المثل جریان دارد که " لاله ، دوبلگه ی دیاره ، گندم سرِ خووش » یعنی بوته ی هندوانه از زمانی که دوبرگ دارد قابل تشخیص و پیداست  که آینده ی آن چیست و گندم در ابتدای خوشه بستن . مهم ترین آفت برای این مرحله ی بوته ی هندوانه ، پرنده از جمله  گنجشک و چغول ( چکوک – چکاوک ) است که از پرندگان بومی است . این پرنده ، تک ساقه ی نرم بوته را از زیر برگ ، قیچی می کند و برگ ها را می خورد . اگر از یک چال ( چاله ) یک یا دو بوته نجات بیابند ، کافی است . به همین منظور ، کشاورز در هنگام ریختن تخم در چال ، تعدادی بیشتر می ریزد تا یکی دو تای آن از آسیب ها نجات بیابد . وقتی که لاله ها سبزشدند ، کشاورز چال های سبز نشده را دو باره از اول تخم می کارد که به این کا « واکال » ( دوباره کاری ) می گویند . او به این طریق ، حداکثر ظرفیت زمین را بوته ی هندوانه می کارد . چند روز بعد ، وقتی بوته ها اندکی بیشتر رشد کردند و به قول لاله کاران ، « خُلفِه » شدند ، کشاورز که دایم بر محصولش نظارت دارد ، اگر تشخیص داد که در برخی از چاله ها ، تعدادی بیش از دو بوته یا گاهی بیش از  سه بوته  سبز شده ، با آرامی و حوصله ی تمام ، ساقه ی بوته های ضعیف تر را می گیرد و طوری از خاک نرم بیرون می کشد که با ریشه بیرون بیاید و زمینه برای رشد و تقویت دیگر بوته ها فراهم گردد . به این کار ، « تـِنِک مَشت » می گویند . تِنِک (  تُنُک ) به معنای پراکنده و مَشت به مفهوم انبوه است . گاه ممکن است باران بهاری باعث سختی خاک های چاله شود و ساقه ی ظریف بوته ی هندوانه ، توان رشد کافی در چنان خاکی را نداشته باشد ، به همین علت ، کشاورز ، خاک یکی یکی چال ها را با نوک داس یا کاردی می خراشد به گونه ای که آسیبی به ساقه های درون چال نرسد . با این کار « اُهانه » می گفتند . اهانه به خاطر دقت و ظرافتی که دارد ، کار کودکان نیست . در این مرحله ، آفت های دیگری در کمین بوته های هندوانه است . 





تاریخ : جمعه 93/9/21 | 7:2 صبح | نویسنده : بنارانه | نظرات ()

کشاورزی  19

لاله - بخش اول

کاشتن لاله ( بوته ی هندوانه ) امری رایج و هر ساله برای روستای بنار آب شیرین بود . هندوانه بدون استثنا در فصل تابستان در همه ی خانه های بنار به وفور یافت می شد و اگر کسی هم زمین لاله کار نداشت یا لاله نکاشته بود ، همسایه ها آنقدر برایش می بردند تا از این حیث بی نیاز شود . لاله به صورت دیم کاشته می شد اما در دهه ی پنجاه که کربلایی احمد نعمتی ، تلمبه به بنار آورد ، کاشتن لاله ی آبی هم آمد ولی به علت نیاز به امکانات و در پی داشتن زحمات ، هیچگاه نتوانست در بنار جا باز کند . هر سالی که باران می بارید و آب رودخانه طغیان می کرد  ،  زمین چم مناسب ترین زمین برای لاله بود اگر چه گاه پیش می آمد که کسی در زمین بیابان نیز ، پس از باران زیاد ، شخم می زد و لاله می کاشت . فصل کاشتن لاله ، اواسط فروردین ماه بود .  برای کاشتن لاله ابتدا به مقدار لازم « مج » (تخم خام هندوانه ) را در ظرفی قرار داده  و روی آن آب می ریختند تا کاملا زیر آب رود و چند روز ( معمولا سه تا هفت روز ) نگه می داشتند . تخم ها کم کم در آب « چُرته » ( جوانه ) می زدند . پس از آن ، کشاورز صبح زود تخم ها را در ظرفی می ریخت و مقداری آب نیز روی آن می ریخت تا مرطوب بماند و به مزرعه می آمد . او ابتدا بیل را به زمین فرو می برد و پر از خاک نرم آماده بیرون می آورد . آنگاه کف بیل را اندکی از زمین بالا می برد و خاک ها را به صورت وارونه ، در همان گودی که ایجاد شده بود می ریخت . هر بار برداشتن خاک به اندازه ی یک بیل کافی بود تا « چال » ( چاله – گودال ) آماده باشد  . کشاورز در یک ردیف منظم ،  به فاصله ی تقریبی چهار تا پنج قدم ، در عرض یا طول زمین مورد نظرش بیل می زد و چال ها  را آماده می کرد سپس بیل را به زمین می کوبید و به سراغ بذر ها می آمد و کنار اولین چاله می نشست . او ابتدا با دو دست ، خاک های بیل خورده را نرم می کرد آنگاه اگر راست دست بود ، چهار انگشت دست چپ ( به جز شست ) را به هم می چسباند و نوک انگشت ها را تا کمتر از کف دست ، در خاک نرم شده فرو می برد و خاک ها را به سمت خود می کشید و گودال کوچکی درست می کرد . آنگاه با دست راست ، چند عدد تخم هندوانه ( مج ) بر می داشت و دستش را تکان می داد تا آب های دستش بتکد و آن گاه آن ها را به صورت پراکنده در گودی ایجاد شده قرار می داد و روی آن را با خاک می پوشاند . می انداخت . او معتقد بود که اگر آب دستش در چاله بریزد ، موش ها زود تر بو می زنند و خاک را گود کرده و بذرها را می خورند . هدف او از چند تخم ( تقریبا 4 تا 5 تخم )  این بود که اگر بعضی از آن ها دچار آفت شد ، تخم دیگری برای روییدن باشد . او این کار را آنقدر تکرار می کرد تا این که تمام مساحت زمین در نظر گرفته اش را هندوانه بکارد . برای کاشتن هندوانه معمولا تمام افراد خانواده از زن تا مرد  و کو دک تا پیر همکاری می کردند . البته مردان کار بیل زدن را انجام می دادند و دیگران پشت سر او ، به ردیف ، می کاشتند و پیش می رفتند . 





تاریخ : پنج شنبه 93/9/20 | 10:39 صبح | نویسنده : بنارانه | نظرات ()

کشاورزی  18

نان و نمک

حال که تا اندازه ای با زحمات نیاکانمان آشنا شدیم ، پی می بریم که چرا پدران ما نان را مقدس می شمردند و اگر در گذرگاهی پاره نانی می دیدند ، می بوسیدند و یا می خوردند یا در سوراخ دیواری می نهادند تا کسی حتی ندانسته نیز روی آن پا نگذارد . آنان به نان نمک سوگند یاد می کردند و آن را از مقدسات می شمردند . اینک به برشی از مجموعه ی باورها در این زمینه اشاره می شود :

همیشه نمک جزء لاینفک نان بوده و مردم به نمک سوگند می خوردند و حتی در تقدس نمک همان بس که آن را به علی ( ع ) منسوب دانسته و می گفتند به نمک مرتضی علی قسم . شاید به خاطر این بوده که معتقدند قوت غالب علی (ع) نان و نمک بوده و در مراسم شبیه خوانی شهادت علی (ع) نیز ، وقتی دخترش ام کلثوم برای او سفره می گستراند ، امام می فرماید : 

به غیر نان و نمک هر چه هست بردارید

مرا به خوردن این چیز ها نیازارید

در شاهنامه ی فردوسی نیز می خوانیم  : بهرام فرزند گودرز ، پس از جنگی سهمگین با توران و برگشتن به اردوی ایران ، متوجه می شود که تازیانه اش در میدان رزم گم شده . او برای پیدا کردن تازیانه اش شباهنگام به میدان برمی گردد اما گرفتار می شود . پیران ویسه وزیر افراسیاب تورانی نزد او می آید و می گوید :

تو نه با سیاوش به توران بدی  ،

همانا به پرخاش شیران بدی  ،

مرا با تو نان و نمک خوردن است

نشستن همان مهر پروردن است .

نباید که بااین نژاد و گهر ،

بدین شیرمردی و چندین هنر ،

ز بالا به خاک اندر آید سرت

بگرید به تو دوده و کشورت ...

شاهنامه ی فردوسی – جلد دوم – صفحه ی 346

در باورهای عامیانه ی مردم داستانی داریم مبنی بر این که روزی حضرت فاطمه (س) نان می پخت . بر اثر سهل انگاری ، یکی از نان ها یش سوخت . پیامبر امر کرد که خودت باید آن را بخوری . به همین دلیل ، خوردن نان سوخته ثواب دارد . این باور به ما یاد می دهد که حتی نباید نان سوخته را نیز به دور بریزیم .

اگر کسی به منزل شخصی وارد می شد و از سفره اش چیزی می خورد ، حق خیانت به او را نداشت . این باور تا آنجا در جان مردم رسوخ کرده که معتقدند  اگر به مار ی نیز آب نمک بدهید ، دیگر شما را نیش نمی زند . و تقدس غله چنان بود که معتقد بودند :

اگر کسی غله ای را بسوزاند ، بیش از چهل روز عمر نمی کند . اگر کسی در هنگام نان عجله می کرد و نانش پخت نمی شد و یا خمیر آن مچاله می شد و به دور ریخته می شد و یا نگاهی معمولی و غیر مقدس به نان داشت ، در بین مردم جایگاهی نداشت . جامعه برای مبارزه با چنین اقداماتی ، داستان هایی پرورانده بود که به دو نمونه ی آن اشاره می شود :

الف : معتقدند که روز عاشورا ، مادر یزید در حال پختن نان بود .او به خاطر این که زودتر نان پختنش  تمام شود و بتواند بیاید و صحنه های کربلا را نگاه کند ، هر بار 5 یا 6  نان روی تابه می انداخت . به همین دلیل اگر کسی هنگام پختن نان بیش از سه نان روی تابه بیندازد ، گناه می کند .

ب : لاک پشت در آغاز انسان بود . او زنی بود که کارهای خانه اش را انجام می داد .

روزی داشت نان می پخت که بچه اش مدفوع کرد. او نیز با نان ، فرزندش را تمیز کرد. به همین جهت مورد غضب خداوند واقع شد و تبدیل به لاک پشتی شد . مردم معتقدند که سینه اش خون ( وسیله ای پهن و تخته ای که نان روی آن پهن می کردند  ) و کمرش تابه اش ( فلزی دایره ای و نازک که روی آن نان می پختند ) است که هر جا می رود، آن ها را با خود می برد . در فرهنگ عامیانه ی بنار آب شیرین نظیر این باور ها کم نیست که به یاری خدا مجموعه ی آن ها و دیگر باورهای مردم این روستا ، در آینده به صورت کتابی جداگانه عرضه خواهد شد .





تاریخ : چهارشنبه 93/9/19 | 1:51 عصر | نویسنده : بنارانه | نظرات ()

کشاورزی   17

مزرعه هایی که مساحت بیشتری داشتند، به آسانی نمی شدآن هارادروکردوصاحب آن نمی توانست ازعهده ی آن برآید. اهالی روستاکه جیلم خودشان راتمام کرده بودند، ازراه همکاری ودل سوزی به صورت دسته جمعی به یاری شخصی که به علت زیادی محصول عاجزمانده بودمی شتافتندکه دراصطلاح محلی به این همکاری گروهی، « گارا»1 می کفتند. وقتی همه مزرعه رادرومی کردند، یک مساحت کوچکی رامخصوصاً نمی بریدندوباقی می گذاشتند. همه ی دروگران کنارآن می ایستادنددرحالی که داس راپشت گردن نهاده بودند، چندکاسه آب برروی گندم هامی ریختندویک نفرآن هاراشهادت می داد(شهادتین رابرآن هاجاری می نمود)وسپس به خوشه چین هامی گفتندکه این گندم هارابرای خودتان دروکنیدودراصل به آنهامی بخشیدندواین کاررابرای احترام وارزش گذاری به مزرعه انجام می دادندوآن رامانندانسانی که فوت نموده، تلقین می نمودندتاسال دیگربه خدامی سپردند.درهنگام درو، عده ای شروه خوانی می نمودندوعده ای چاووش می کردندکه باصلوات خوشه چین هاهمراهی می شدندوگاهی کل هم می زدند. کسانی که برای اولین باردرسن نوجوانی می خواستنددروکنندویادبگیرند، به آن ها« نودسّه کون »2 می گفتندو«دهدار»به آن هاآموزش می داد. برای وی هم چاووش و«کِل»3 اجرامی کردند. زن هاهم همپای مردان جیلم می کردندواگرطفل شیرخوارهم داشتند برای آن ها« خیلک»4 می زدندوبچه هارادرآن قرارمی دادندوخودبه کارمی پرداختند روی «بافه ها» برای جلوگیری ازحرکت دادن آن هابه وسیله ی باد، کلوخ(کـُلـُم) می گذاشتند. ناگفته نماندکه به دنبال دروگرهاچندنفرکه به آن ها«خوشه چین» می گفتند، حرکت می کردندواگرخوشه ای ازدسته های بریده شده برروی زمین افتاده بود، جمع می کردندوبرای خودبرمی داشتند. به این نحوکه روی دسته های دروشده نمی گذاشتندوبرای استفاده ی خودبه خانه می بردند. البته کارجداسازی دانه هارادرهمان مزرعه انجام می دادندودریک گونی دانه ودریک گونی کاه رامی ریختندوبه خانه می بردند. به طورخلاصه این خوشه ها دیگرمتعلق به صاحب مزرعه نبود. البته خوشه چین هارابیشتر« بازیار»هاتعیین می کردند. بازیارراهم صاحب مزرعه تعیین واجیرمی کردکه درازای جیلمی که انجام می داد، به وی قسمتی ازمحصول رابه جای دستمزد بدهدکه ازقبل باوی مقدارآن شرط می شد.هربازیارازبین نزدیکان خودچندخوشه چین راباخودهمراه می کردتاگندمی هرچندمختصرعایدشان شود. مدت زمانی که مردم مشغول به جیلم بودندمتفاوت بودوازچهل روزتاهفتادروزگفته شده است. البته مزرعه های کوچک رادریک هفته هم بریده اند(مدت جیلم بستگی به مساحت مزرعه وتعدادکارگرهاداشت). افرادی که مشغول به جیلم بودندصبحانه ونهارراکه بیشترخرماو« تلیت»5 بودرادرصحرا، سر ِ زمین هامی خوردندوازصبح خیلی زودکه دنیا هنوزروشن نشده بودمی رفتندوغروب برمی گشتند. قبل ازبرگشت ازصحرا، داس هاوبقیه ی ادوات راهمان جامخفی می کردندوباخودبه ده نمی آوردند. چاله ای هم پرازآتش داشتندکه برای درست کردن چای، آتش سر ِ قلیان، ازآن استفاده می کردند. جیلم کردن فشارزیادی به کمر، واردمی نمودکه اغلب کمرهایشان راهنگام کارمی بستند. وبرای دورماندن سرازآسیب نوروگرمای خورشید، کلاهی ازجنس برگ نخل (پیش) برسرمی نهادند. برای خنک شدن وخنک ماندن آب هم ابتدادو- سه تادسته ازگندم های دروشده راروی زمین می گذاشتندومشک راروی آن قرارمی دادندودوسه دسته ی دیگرهم ، روی مشک می گذاشتندودرآخر« خوره»6 راهم روی همه ی آن هاقرارمی دادند. به علت خاصیت عایقی که ساقه های گندم داشت، آب درون مشک هاخنک وگوارامی شد. سرانجام پس ازسال هاکه می توان ابتدای این سال هارازمان انسان های نخستین تخمین زدباپیدایش علم وتکنولوژی هایی نوین، وتبع آن ساخت کمباین، برای همیشه جیلم باداس ودست منسوخ شد. ابتداکمباین هایی که به آن ها«بافه ای»7 می گفتندوسپس کمباین هایی که به آنها «دونی »8می گفتند، به روستاآورده شدند. کمباین بافه ای که ساختمانی ساده ترازکمباین دونی داشت، گندم هاراپس ازبریدن ، دسته می نمودوباطنابی به صورت اتومانیک می بست وروی زمین رهامی نمود. احمدنعمتی اولین کمباین رادربنارخریدوکسانی چون مرحوم غلامحسین زمانی وعبدالله نعمتی وجلیل سلیمی و...به عنوان راننده روی آن کارمی کردند. اگرچه خودوی هم روی آن کارمی کردودریکی ازسال ها، تیغ کمباین قسمتی ازانگشتش راقطع نمود. کمباین دونی به علت این که خیلی تکامل یافته ترازکمباین بافه ای بودند، خیلی مورداستقبال قرارگرفتندوعمل جداسازی دانه ازخوشه وساقه راهم انجام می دادند. این کمباین هارابیشترازمرودشت می آوردند.صاحبان آن هاهم مرودشتی بودند.این روندتاکنون هم ادامه دارد. علامت وآرم جهادسازندگی که شامل داس جیلمی وخوشه ای ازگندم هست، انسان رابه یاد جیلم می اندازدوماه نوهم به گفته ی حضرت حافظ که می فرماید : «مزرع سبزفلک دیدم وداس مه نو/یادم ازکشته ی خویش آمدوهنگام درو» ، به همین صورت این موضوع راتداعی می کند. جیلم انسان های حقیقت بین رابه یادآخرت می اندازدوپایان بهارراهم گوشزدمی کند که شایدبهارعمرهم به همین صورت برای هرکسی پایانش به وقوع خواهدپیوست و« دنیامزرعه ی آخرت است» یعنی «هرچه کنی کشت همان بدروی.»

پایان/ بنارآب شیرین – اردیبهشت 1390

_____________

1- گاراgaaraa    

2- نودسه کونnow dasse kun  = نودست- مبتدی – تازه کار

  3- کلkel  = آوای ممتدهلهله درمراسم عروسی وشادی (وبیشتراززنان )

  4- خیلکkheylak  =سایبان کوچک وموقتی

  5- تلیتtalit  = ترید- خیسانده نان دردوغ

  6- خورهkhureh  = جوال بزرگ

7- بافهbaafeh = دسته ای ازمحصولات دروشده

8- دونdun = دانه

توضیح = معانی کلمات درپاورقی براساس کتاب سیری درگویش دشتستانی نوشته ی طیبه برازجانی(پری) /انتشارات راهگشا- چاپ اول 1382 گرفته شده است.

 








تاریخ : سه شنبه 93/9/18 | 6:41 صبح | نویسنده : بنارانه | نظرات ()

کشاورزی  16

توضیح : این مطلب در تاریخ 1390/02/28  در بنارانه آمده ولی به خاطر ارتباطی که با سلسله مطالب معرفی بنار آب شیرین دارد ، مجددا تقدیم حضورتان می گردد / بنارانه

چندروزپیش که می خواستم به مدرسه بروم دربین راه کمباین هایی رادیدم که همجوار«آقامحمدترک» نزدیک «صفی آباد»درحال دروکردن مزرعه هابودند. به خانه برگشتم وبرآن شدم که مقاله ای درهمین رابطه بنویسم. جیلم درگویش مابه معنای دروکردن می باشدودردشتستان ومناطق همجواردراردیبهشت ماه زمان آن فرامی رسد. درسال هایی نه چندان دوراین کاربه وسیله ی یک داس ساده که تیغی قوس شکل وبدون دندانه داشت، صورت می گرفت. اهالی بنار، زمانی که آهنگرهای مهاجربه روستامی آمدندوبه صورت موقت اسکان پیدامی کردند، نزدآنان می رفتندوبایک تکه فولاد، برای خودداس تهیه می کردند. نحوه ی ساخت آن به این صورت بودکه آهنگرکه به آن« بُراقی» هم می گفتند، آهن یا فولاد رادرکوره ی داغ می گذاشت(جنس آهن بیشترازسوهان فرسوده یاشکسته بود)سوخت کوره که یااززغال چوب یازغال سنگ بود، براثروزش بادمصنوعی که آهنگرباچرخاندن چرخی پره دارایجادمی کرد، حرارتی ایجادمی نودکه آهن موردنظررامی گداخت ونرم می کرد. آهنگرباانبرآهن راازکوره بیرون می کشیدوبرروی سندان قرارمی داد. باچکشی مخصوص آهن سرخ شده رامی کوبید وبامهارت به آن شکل می داد. دسته ای ازچوبِ کـُنار، برای آن آماده می نمودوبا2میخ پرچ ،آن رابه تیغه وصل می نمود. برای استحکام بیشتریک ورق حلبی هم دورتیغه ودسته محکم می پیچاندکه باهمان دومیخ پرچ دوردسته بسته می شدند.سپس باسوهان داس راتیزمی نمودند. درخیلی ازاین منازل، هنوز ازاین نوع داس هاکه به «داس جیلمی» معروف بودند، دیده می شود. دراین اواخرهم جهت جمع کردن« کلور» وریختن آن هادردهانه ی خرمنکوب، ازاین داس هااستفاده می شد.این نوع داس تیغه اش هم دوتکه است وبادومیخ پرچ به هم متصل است. نحوه ی بریدن آن هم به این ترتیب است که دروگر، داس رابه ته ساقه های گندم می گذاردودرحالی که وسط ساقه هاراگرفته ، داس رامحکم به طرف خودمی کشندوبایک ضرب، آن ها راقطع می کند. کشاورزان ابتداجو رامی بریدند، زیرامقاومت آن دربرابربادِگرم ، کم بودودانه ها ازخوشه جدامی شدندومی ریختند وصبح هابیشترجوهارامی بریدندچون رطوبت برآن نشسته بودودانه هایش نمی ریخت وگندم هاراعصرهادرومی کردند(واین زمانی بودکه به ناچاربایدهردوراهمزمان می بریدند). کسانی که درومی کردندهریک مسئولیتی داشتندوبه نام هایی لقب گرفته بودند. به نفری که ازهمه بهتروبیشتردرومی کرد وکارمدیریت مزرعه رابه عهده داشت، دهدارمی گفتندکه مثلاً زمان ومیزان درورا، دریک روزتعیین می کردوهمچنین دستورخوردن صبحانه وناهار. مزرعه راهم به چندقسمت تقسیم می نمودکه به هرقسمت،« برون »می گفتندوهر«برون» رایک نفربایددرومی کرد.درمحل وقتی که می خواهندبه شخصی بگویندکه خیلی خسته وتشنه است یاآب زیادبخورد، می گویند: «مِی پس ِ برون بیدیه؟» واین نشان دهنده ی این است که این کارتاچه اندازه مشکل وطاقت فرسابوده است.قدیمی هامی گفتندهرکس دو«برون» راببُردوآب نخورد، قابل تقدیراست وواقعاً طاقت داروشاخص است. شخص دیگری که درزیردست «دهدار»قرارمی گرفت،« وزیر»نام داشت. «وزیر»هم مانند«دهدار»، بایدچالاک وزرنگ می بودوباقدرت وسرعت بالایی جیلم می کردوبه نوعی بادهداررقابت می کردواگردهدار2ردیف «بافه» (دسته های بریده شده ی گندم)صف می داد،« وزیر»هم بایدسعی می کردکه خودرابه اوبرساندودوردیف راببُردوصف بدهد. بعضی موقع که دهدارمی خواست قدرت خودرابه رخ وزیربکشد، ازوی سبقت می گرفت وپس ازچندمتربه صورت قوسی،  گندم های جلوی وزیرکه برعهده ی وزیربودرادرومی کردوبه اصطلاح می گفت که سرت رابریدم. اگرچه به شوخی این رامی گفت ولی باعث ایجادانگیزه جهت تسریع درکاردرومی شد. نفربعدازوزیرکه درکنارش درومی کرد، و، زیردست وزیربودودروگری عادی محسوب می شد ، شخصی بودکه به وی« میرکلور» می گفتند. وی علاوه بردرو، مسئولیتی داشت که دراصل به آن« بنه کش »هم می گفتندووقتی بافه ها، تعدادشان زیادشده بود، وی به کمک دیگران بافه ها راجمع می کردودربنه می گذاشتندوبرالاغ می بستندوآن رابه خرمن جامی آوردندکه کارآوردن رابه تنهایی فقط «میرکلور»انجام می داد. میرکلورمسئولیت پرکردن مشک های آب راهم برعهده داشت. علت نامیدن وی به میرکلوراین بودکه به علت قرارگرفتن این شخص درحاشیه ، یعنی قسمتی که روزقبل دروشده بود، وکلوربود، این شخص بایداین مسیر، که یک سمتش گندم زاروسمت دیگرش کلوربودرادرومی کرد.....   ادامه دارد

 

  





تاریخ : دوشنبه 93/9/17 | 7:14 صبح | نویسنده : بنارانه | نظرات ()

کشاورزی  15

پس از بردن غلات از خرمن جا به روستا و ریختن آن در پاچال ، نوبت به کاه می رسید . برای تقسیم کاه نیز از ابتدا شرط می کردند ولی با توجه به این که کاه اهمیتی به اندازه ی غله نداشت ، برای میزان و در صد آن یا نحوه ی تقسیم آن سخت گیری نمی شد و معمولا یک نفر با « اوسه » ، توده ی کاه را نصف می کرد و هرکسی هم به سهم خود می رسید . آنچه در اینجا بیشتر حائز اهمّیّت است ، نحوه ی نگه داری کاه بود . برای نگه داری کاه دو روش وجود داشت .

الف : کاپون

با توجه به این که کاه در مقابل گندم و جو ارزش چندانی  نداشت ، وانگهی جای زیادی نیز می گرفت و باید یک اتاق مخصوص به آن اختصاص داده شود ، می توان گفت که تا دهه ی پنجاه ، بیشتر مردم کاه های خود را در بیابان و در محدوده ی خرمن جا ، رها می کردند . آنان برای حفظ کاه از باد و باران و سایر آفات ، ابتدا با اوسه همه ی کاه ها را روی هم می انباشتند و تا آن جا که ممکن بود ، تل کاه را بالا و بالاتر می بردند . این کار در صبح انجام می شد تا باد به آن آسیبی نرساند . وقتی کاه ها انبوه می شد ، به فاصله ی حداقل یک متری کاه ها ، با بیل از زمین خاک برمی داشتند و کاه ها را به طور کامل می پوشاندند . قطر خاکی که روی کاه ریخته می شد ،  تقریبا بین ده تا بیست سانتیمتر بود . آنان برای این کار ، ابتدا از پایین توده ی کاه ، و مماس با زمین ، کار پوشاندن کاه ها را شروع می کردند . برای خاک پوشی  به صورت دایره ای اطراف کاه ها می چرخیدند و هر بار ، بیل خاک را بالای خاک قبلی می ریختند و بیشتر به سمت بالای کاه ها می رسیدند و این کار را آنقدر ادامه می دادند تا این که  تمام کاه ها زیر خاک پنهان می شد و توده ای از خاک به شکل هرم ساخته می شد که به آن  « کاپون » می گفتند . به دلیل هرمی بودن شکل کاپون ، هرگز آب باران روی آن نمی ماند و کاه آسیبی نمی دید . بر خلاف پاچال که روی آن را گل اندود می کردند ، کسی روی کاپون را گل اندود نمی کرد . در هر سال پس از برداشت غلات ، در محیط خرمن جا ، تعداد زیادی کاپون به جا می ماند که کشاورزان هر گاه به کاه نیازی پیدا می کردند ، بخشی از بدنه ی سمت پایین آن را می شکافتند و به میزان لازم ، کاه برداشته و دو باره آن را با خاک می پوشاندند .

ب : کهدون ( کاهدان ) 

 از دهه ی شصت به بعد ، ساخت کاپون  رها شد و مردم یا کاه ها را همان جا می فروختند و یا به خانه می آوردند و در کاهدان می ریختند . کهدونی یا کاهدان اتاقی معمولی و مهمتر از همه ، سرپوشیده بود که معمولا در گوشه ای از حیاط و دورترین نقطه به در ورودی ساخته می شد .  برای حمل کاه از خرمن جا به خانه ، به چند الاغ و بنّه نیاز بود تا هر بنه ی کاه را روی پشت الاغی نهاده و یک نفر درحالی که با یک دست افسار و با دستی دیگر گوشه ی بنه را در دست داشت ، پیاده به کاهدان بیاورد و خالی کند و دوباره به خرمن جا برگردد . یک نفر نیز در کاهدان بود که وظیفه اش بالا زدن کاه ها و پرکردن ته انبار کاه بود . در چنین روزی ، افرادی که به کمک کشاورز آمده بودند ، ناشتا ( صبحانه ) و چاس ( ناهار – چاشت ) نیز منزل بازیار یا کشاورز می ماندند . کار حمل کاه ( کاه کشون ) باید تا قبل از ظهر تمام می شد . بعد ها کشاورزان کاه ها را در کیسه و گونی کردند تا بتوانند به راحتی با ماشین آن را حمل کنند . 





تاریخ : یکشنبه 93/9/16 | 6:59 صبح | نویسنده : بنارانه | نظرات ()
.: Web Themes By Akj :.