سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 چون غریبان کنج شهری ناتوان افتاده ام

همچو برگی در کف باد خزان افتاده ام

بلبلی بودم رها در بین بستان بنار

زار و پر بسته به حصری جان ستان افتاده ام

یاد باد از دوستان  و مردم اهل وطن

از فراق هم نشینان در فغان افتاده ام

آهوی وحشی کجا در شهر می گیرد قرار

دست صیاد فلک در این مکان افتاده ام

همچو آدم از بهشت با صفا گشتم برون

بر زمینی بی ثمر از آسمان افتاده ام

نیست بانگ آن خروسان وطن وقت سحر

صبحگاهان چون خماری سرگران افتاده ام

محفل انس رفیقان جانفزا می بود و حیف

با دلی خسته جدا از کاروان افتاده ام

چون الف بودم به بزم و مجلس ملک دیار

لیک اکنون دالم و همچون کمان افتاده ام

یوسف آسا سوی مصرم برد آن دست قضا

بی گنه در کنج زندان نیمه جان افتاده ام

گر بدین سان روزگار من به محنت سر شود

در جوانی همچو پیران بی گمان افتاده ام

خاک دامن گیر ده تا یاد می آید مرا

در میان سیل اشکی بی کران افتاده ام

گر به صحرایی ببینی بوته ای خار ای رفیق

یاد من کن چون چو وی بی همزبان افتاده ام

صیفیا بر کربلایی خود بخوان احوال ما

گو به وی در دست غم ها من چسان افتاده ام

_________

صیفی : تخلص شعری آقای حسن بی باک ، شاعر روستای بنار آب شیرین

کربلایی : منظور کربلایی احمد نعمتی 

 





تاریخ : شنبه 96/2/9 | 7:20 صبح | نویسنده : بنارانه | نظرات ()
.: Web Themes By Akj :.