مرگ 9
وقتی کسی می مرد ، تا یک هفته در منزل بازماندگان میت عزاداری برگزار می شد . در روزگاران پیشین ، مردم روستا برای خانواده ی میت غذا می بردند چون می دانستند خودشان حوصله ی هیچ کاری را ندارند . روزهای شنبه و سه شنبه را برای عزاداری و یا برگزاری فاتحه بدیمن می دانستند و در این میان ، عزاداران استراحتی می کردند تا باز بتوانند در مقابل مردمی که نزدشان می آیند ، باشند و از آنان تشکر کنند . از مردم نیز با قلیان و قهوه پذیرایی می شد و قهوه را نیز بدون قند می خوردند . رسم عزای یک هفته ای از روزگاران باستان به بنار رسیده بود .
در شاهنامه ی فردوسی می خوانیم که وقتی فریدون ، شاه کیانی می میرد :
در دخمه بستند بر شهریار
شد آن ارجمند از جهان زار و خوار
منوچهر یک هفته با درد بود
دوچشمش پر آب و دورخ زرد بود
یکی هفته با سوگ شد شهریار
ازو شهر و بازار ها سوگوار
شاهنامه – جلد اول . ص 106
همچنین پس از کشته شدن سیاوش در توران ، هنگامی که خبر به نیمروز ( سیستان ) می رسد :
تهمتن چو بشنید زو رفت هوش
ز زابل به زاری بر آمد خروش
به انگشت رخساره برکند زال
پراکنده خاک از بر تاج و یال
به یک هفته با سوگ بود و دژم
به هشتم بر آمد ز شیپور دم ........
شاهنامه فردوسی جلد دوم صفحه ی 218
امروزه اما این مراسم بدون در نظر داشتن روز خاصی از هفته ، به دو روز تقلیل یافته است . مردان و زنان نزدیک به میت و دوستان وی ، لباس سیاه می پوشیدند . لباس سیاه افراد خانواده تا یک سال نیز ادامه داشت و آنان در این مدت در هیچ مراسم جشن و عروسی نیز شرکت نمی کردند . پوشیدن لباس سیاه اگر چه از نظر شرعی کراهت دارد ولی از نظر عرفی معمول است . این رنگ نیز ریشه در فرهنگ ایرانی دارد . باز به شاهنامه نظری می اندازیم و از آن کتاب برای بیان فرهنگ ایرانی کمک می گیریم . در این کتاب ارزشمند ، موارد برای ذکر نمونه فراوان است مانند :
بپوشید پس جامه ی نیلگون
همان نیلگون غرق کرده به خون
شاهنامه ی فردوسی . جلد دوم صفحه ی 97
پس از مرگ سیاوش در توران زمین ، مدتی می گذرد اما بالاخره کسی خبر مرگ او به ایران می رساند :
چو این گفته بشنید کاووس شاه
سر تاجدارش نگون شد ز گاه
به بر جامه بدرید و رخ را بکند
به خاک اندر آمد ز تخت بلند
برفتند با مویه ایرانیان
بر آن سوگ بسته به زاری میان
همه دیده پر خون و رخساره زرد
روان از سیاوش پر از باد سرد
چو طوس و چو گودرز و گیو دلیر
چو شاپور و فرهاد و بهرام شیر
همه جامه کرده کبود و سیاه
همه خاک بر سر به جای کلاه
همچنین بعد از از کشته شدن اسفندیار شاهزاده ی ایرانی به دست رستم :
.... دو استر بدی زیر تابوت شاه
چپ و راست پیش و پس اندر سیاه
همه خسته روی و همه کنده موی
زبان شاه گویان روان شاه جوی
نگون کرده کوس و دریده درفش
همه جامه کرده کبود و بنفش
بشوتن همی بود پیش سپاه
بریده بش و دمّ اسب سیاه
برو بر نهاده نگونسار زین
ززین اندر آویخته گرز کین
شاهنامه فردوسی . جلد چهارم صفحه ی345