سفارش تبلیغ
صبا ویژن

هنر         30

نثر          4

محمد غلامی در دوره ی دبیرستان ، چند داستان نوشت که گم شدند و هنوز حسرت آنان را می خورد اما داستان هایی که بعد ها نوشت ، به تعداد انگشتان یک دست هم نرسید . او از سال 1363 نوشتن خاطرات روزانه را آغاز کرد و حوادث شخصی زندگی و برخی از مسایل پیرامون خود را نوشت که بخش « ربع قرن پیش در چنین ماهی » در بنارانه ، محصول یاد داشت های اوست . وی در حال سر و سامان دادن به کتاب خاطرات خود تحت عنوان « برگی از زندگی » است که تا کنون صفحاتی از آن را در وبلاگ شخصی خود آورده است . علاوه بر آن ، مقالاتی نوشته که بسیاری از آن ها در نشریات استان بوشهر به چاپ رسیده اند . نمونه هایی از نثر های او را می خوانیم :

  در سوگ حاج علی مرادی

این روزهاکمترکسی راسراغ داریم که ازپیرتاجوان وکلاسیک تامدرن اوراقبول داشته باشند.حاج علی مرادی ازافرادی بودکه چنین موهبتی نصیبش شد.کهنه درختی که بسیارهازیرسایه اش نشستندوخستگی زدودند.این که قریب 90 سال باشی وبتوانی حاج علی مرادی بمانی، هنربزرگی است اما، رمزاین سعادت درچیست؟مرادی رامی توان اززوایای مختلفی نگاه کردولی ازآنجاکه نامش بامنظومه ی «کلاخا» پیوندخورده، شایدبتوان رمزجاودانگی اش رادرآن جستجوکرد«کلاخا» ماجرای جوان «مخدانی » نیست بلکه شرح رنج های ماست. مردمانی سوخته، قحطی زده، خیالاتی و بی سواد، باآرزوهای بربادرفته، درسرزمین خاروتش باد، خمیده زیربار، بادست خالی وتنهاباسرمایه ی عشق وهزاران سنگ طعنه درپیش پایمان، که بادست خالی به شیراز، کویت، قطر، بحرین و...می رویم وبرآنیم تابرگردیم به سرزمین قحطی زده ی خویش وباعلف های صحرایی بسازیم. وپدرومادران ما ازفقروگرسنگی درحال مرگ اندوسگ ارباب ازشدت سیری، میلی به خوردن ندارد. پدران به هربهانه ای طعم تلخ تازیانه ی ارباب وخان را می چشند. باهزارآرزوی برآورده نشده، وبرادران باخارهای نشسته درپاونشسته درزندگی وخواهرانمان باشانه های عریان .درروزگاری که  دل هاازدرد،ورم کرده وخفقان تاآنجاست که حتی ملا وروشنفکر نیز، باچشم هایش سخن می گویدواعتراض هاکه زیرپوست جامعه جریان دارد. شعرباانتظاربه پایان می رسد.انتظارصدای خروس ودمیدن بیداری.کلاخامنظومه ای است فرهنگی، ادبی و اجتماعی که هیچگاه کهنه نمی شود. شاعر، عشق ها، دردها، محرومیت ها، ناکامی ها، سنت ها، ستم هاوآرزوهای مردم رادرقالب داستانی بسیارشیرین وشنیدنی بیان کرده است. منظومه ی کلاخاحکایتی است که بایددرهرزمانی بازخوانی وتفسیر شود.مرادی خودمحرومی ازاین مردم بودکه توانست بااین شعربلند، نامش رابرپیشانی شعرمحلی حک کندوجاودانه شود. مرادی دردبود. عشق بود. فرهنگ بود. مرادی واقعیت زندگی ِ مابود. برازجان خرداد1390





تاریخ : چهارشنبه 94/2/16 | 6:42 صبح | نویسنده : بنارانه | نظرات ()
.: Web Themes By Akj :.