سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خانه های قدیمی شایددرحدوددومترویااندکی بیش ازآن فراترنمی رفتند.وقتی که دیوارخانه رابالامی بردندبه اندازه ای که درهنگام ورودکسی سرش به دیوارنخورد، رویش « سردر1» می گذاشتند. « سردر» درواقع باچندتکه ی چوب محکم ساخته می شد که آن هاراکنارهم جای می دادندتادیواردوسوی« در»را به هم وصل کند. چوب «سردر»رادراندازه های لازم قطع می کردندوکنارهم می چیدند و معمولاً ازچوب هایی استفاده می شدکه استقامت بیشتری داشت ومی توانست چندلایه خشت راتحمل کند.تکه چوب های «سردر»از«گز»یا«کـُنار»بود که به راحتی دراختیارمردم قرارداشت. وقتی خانه به اندازه ی لازم بالا می رفت ، به اصطلاح زیر«هرس2» می رسید. هرس به تیرهای چوبی بلندومحکمی می گفتندکه باآن ها«سقف» رامی پوشاندند. این چوب ها هم از«گز» یا«کـُنار»بود. گاهی نیزتنه ی «نخل »راازدرازا نصف می کردند و بابندهای محکم می بستند وباکمک هم ، بالامی فرستادند. استادهم آن هارابه طورمنظم در فاصله های معین قرارمی داد. اگر«هرس»از چوب نخل بود، لبه ی تیزآن راروی دیوارمی گذاشتند. بعدازاتمام قراردادن« هرس» ها، بین آن هاراباخشت وگِل پرمی کردندآنگاه روی آن ها« شهار3»می گذاشتند. بعد« بلیو»(بوریا)و«تک4» یا«خرگ5» روی آن می گستراندندوروی آن رابا«خاراشتر6»می پوشاندندوآن گاه روی «خاراشتر»هاراخاک می ریختند. وقتی که انبوهی خاک روی «خاراشتر»ریخته شده بود، باپاروی آن می گشتندودرواقع نقش غلتک راایفامی کردند. آن گاه «ناودان» هارانصب می کردندوروی خانه راگِل می مالیدند.« ناودان »هامعمولاً حلب هایی بودندکه دراندازه ی نیم متری آماده می کردند. درروستاسر ِ«ناودان» ها، همیشه روبه حیاط بودتاآب باران درحیاط بریزد. علت این امرشایدارزشمندبودن باران وکم آبی روستابوده است. مدت هاگذشت تادرروستا «طاق نما»هاجای «سردر»راگرفتند. برای ساختن «طاق »، بنـّا معمولاً دوحلقه ی فلزی هلالی شکل به همراه می آوردوآن هارابه جای «سردر»، روی دولبه ی دیوارقرارمی دادو دیواررابالا می برد. هرردیف که بالا می رفت، بنـّا لبه ی خشت رابه هلال فلزی تکیه می داد. به این روش دولبه ی دیوارکه دردوطرف هلال واقع بود، باهرردیف به هم نزدیک ترمی شدندوبالاخره هلال زیرخشت هاپنهان می شد.درآن حال کارتمام بودودوحلقه ی رااززیردیواربیرون می آوردندوطاق هلالی خشتی باقی می ماند. بااین روش دیگرنیازی به «سردر» نبود. وقتی که برای خانه ای، « در»نصب می شد، بالای «در»هافضای خالی نیم دایره ای خالی می ماند . به همین جهت افراداستادی بودندکه به اندازه ی جای خالی ِفوق ، نیم دایره ای گچی روی زمین می ساختند. برای این کارابتدامقدارلازم گچ راتهیه کرده ، پس ازخمیرکردن ، روی زمینی صاف به شکل نیم دایره وبه اندازه ی فضای خالی بالای «در»، می ساختند که به آن «هلاله » می گفتند. دقایقی بعدکه «هلاله7» درحال سفت شدن بود، با لبه ی تیزی مثل کاردیاچاقو،  روی آن شکل می کشیدندیا نوشته هایی حک می کردندکه معمولاً اسامی پنج تن آل عبایانقاشی بسیارابتدایی ِآهوبود. درهنگام نوشتن، درون هرحرف راخالی می کردندبه گونه ای که گاه ، سوراخ می شد. برای خانه ی روستایی بیش ازهرچیزی «طاقچه» اهمیت داشت آنها نیازداشتندکه وسایل واشیا، اعم ازظروف ، صندوق، چمدان،  قلیان و...رادرطاقچه بگذارند.

محمدغلامی

__________

1-sar dar   بخشی ازخانه که بالای درقراردارد.

2- heras

  3- shohaar   چوب های بلندوبدون برگِ درخت نخل

4- tak   حصیری بابرگ نخل

5- خرگ یاغرق درخت استبرق است که به خاطرتلخی، موریانه به آن آسیبی نمی رساند.

6- بوته ای پرخارکه هواراخنک نگه می دارد.

7- helaaleh

 

 





تاریخ : پنج شنبه 89/11/7 | 11:35 عصر | نویسنده : بنارانه | نظرات ()

تمام کارگران ازافرادروستابودندکه داوطلبانه وبدون دعوت قبلی، به محض این که می شنیدندکسی مشغول کارشده، به یاری وکمک او می شتافتند. آنها هیچ چشم داشتی مادی نداشتندودرواقع مزدی دریافت نمی کردند.صاحب کارالبته برای کارگرانی که به کمکش آمده بودند، نهارتهیه می کرد.مواردی پیش می آمدکه برای کار، کسی راخبرنمی کردندواوگله می کرد. یاری رساندن به همدیگربه صورت رسمی نیک دربین روستاییان جاافتاده بودوبه همین خاطرنیزهیچگاه مشکل کارگرویامسئله ی پول برای دستمزد مطرح نبود. مردم داوطلبانه به یاری یکدیگرمی شتافتندوروستاراآبادمی کردند.

برای ساخت خانه، ابتداخشت می زدند(می ساختند)ساختن خشت کارهمه کس نبودبه همین خاطراین کاررابه متخصصین واگذارمی کردندودرقبالش نیز، پول می پرداختند. برای ساخت خشت خام، مراحلی طی می شد : ابتدادویاسه نفر، درنزدیکی چاهی، زمین رابابیل گودمی کردندوخاک هاراروی هم می انباشتند.آنگاه باکاه قاطی می کردندوبعدازآن باآب چاه، خاک های آماده را، شِل(گِل)می کردند. ساخت گِل، عصرهنگام انجام می گرفت . برای این کار، ابتداوسط خاک هاراگودمی کردند. یک نفرپیوسته ازچاه، آب می کشیدوآب هارادرگودی ایجادشده درخاک می ریخت ویک نفرنیزباپای برهنه، درآب وگل ایستاده بودوبابیل خاک هارابه آب می ریخت وباپادرآن می گشت تابه خوبی قاطی شوند. هنگامی که به اندازه ی لازم گل ساخته می شد، حاشیه ی آن رابابیل جمع می کردندومقداری کاه روی آن می پاشیدندتاخشک نشودوبرای صبح روزبعد، آماده باشد. صبح روزبعد، گل هاراکم کم بیرون می آوردندوروی مافه *می ریختندودرزمین همواروصافی خالی می کردندتایک نفردیگرباآن خشت بزند. برای خشت زدن ازقالب چوبی مخصوصی استفاده می شدکه ابعادش تقریباً55در25بود. قالب، چهارتکه تخته بودکه به شکل مستطیل به هم وصل شده بود. ارتفاع قالب معمولاً10تا15سانتیمتربود. یک نفرمسئول بودکه قالب درکند. قالب درکردن به معنی خشت زدن بود.دونفرنیز مدام نزداوگل می آوردند. استادخشت زن، باشال یادستمالی کمرش رامحکم می بست. قالب رادرجای همواری قرارمی دادآنگاه درحالی که ایستاده بود، باتمام قامت خم می شدوبادودست، گل درقالب می ریخت وتمام زوایای آن راپرمی کردبعدروی گل هادست می کشید. سطل آبی هم کناردستش بودکه گهگاه دستش رادرآن می زد. آخرین مرحله ای که به خشت دست می کشید، با هشت انگشت دست(به غیرازشست)روی آن خط می انداخت واصطکاک به وجودمی آوردآنگاه دوطرف قالب رامی گرفت وبه آرامی بالا می کشیدوقالب رادرمی آوردو خشت باابعادی معین برزمین می ماند. استاددست رادرسطل می شست وبرتخته ی قالب می کشیدوآن رادرکنار خشت ساخته شده می گذاشت تاخشتی دیگربسازد.اودرتمام مدت کار، روی پاهایش ایستاده بودوبه طرف قالب خم می شدبه نحوی که شکل هلال می گرفت وازصبح تاشب کارمی کرد. خشت هاچندروز روی زمین می ماندندتاخشک شونداما پس ازچندروز، هنوز زیرآنهانمناک بود به همین خاطر،خشت زن هاخشت هارایکی یکی ازیک سمت بالامی آوردندوروی لبه قرارمی دادندتاچندروزدیگرآفتاب بتابدوکاملاً خشک شود. اگرهم پشت آن خاک چسبیده باشد، باتیشه آن راپاک می کردند. بعدازآن که خشت هاخشک شدند، آنان رابه صورت ردیف روی هم می چیدندتابرای کارآماده باشد.

محمدغلامی

_____________________

مافه: وسیله ای چوبین برای حمل مصالح ساختمانی . دارای دودسته درجلوودودسته درعقب که روی آن رامثلاً گل می ریختندودونفربرمی داشتندوتامحل کارحمل می کردند.

 

 

 

 





تاریخ : دوشنبه 89/10/27 | 12:15 صبح | نویسنده : بنارانه | نظرات ()

 خشت ، تحولی دربافت روستاپدیدآورد. بعدازآن بودکه کم کم درهرحیاطی، یک خانه ی خشتی ساخته شدکه این خانه هادارای سقفی کوتاه وابعادی کم بوده است. شایدخانه های اولیه اندکی ازقامت یک انسان بلندتربوده اندو« سردر»آن هانیز معمولاً کوتاه بود به گونه ای که هرشخص می بایست هنگام ورود، احتیاط کندتاسرش به « سردر» نخوردوآسیبی نبیند. بعیدنیست همان عامل فرهنگی – تربیتی که درساختن در ِ زورخانه هامؤثربوده ، دراین موردنیزنقش داشته است تاهرکسی همراه باادب وتعظیم واردشود..چوب ها وشاخ وبرگ درختان درساختن این قبیل خانه هانقش مهمی داشته اند. ازچوب های محکم برای سقف وازچوب های نازک تربرای« سردر»خانه هااستفاده می کرده اند. استادباقراردادن چندچوب درکنارهم، «سردر» رامی ساخت. مدت هاگذشت تااین که به مرورتعدادخانه های خشتی دریک حیاط ونیز دیوارخشتی به دورخانه ها رایج شد. می توان حدس زدکه ازیک قرن پیش به این سو، تمامی دیوارخانه هاازخاربوده وکم کم خارهاجای خودرابه خشت داده اند. همسایگان همیشه وبه صورتی آزادانه باهم درارتباط بوده اند. درواقع اگرچه خارها حریم ومرز رامشخص می کردند اماخارقادرنبودکه همسایگان راازهم جداکند. پس ازساحتن دیوارهای خشتی، بازهم دیوارنتوانست روستاییان رامتفرق کند. مردم باوجودی که دراطراف خوددیوارکشیدند، اماهرهمسایه باهمسایه ی خودارتباطی دائمی داشت. آنان برای سهولت دراین ارتباط، دری کوتاه به اندازه ی پنجره بین خودقراردادندکه به کیچول(kichul )معروف بود.کیچول هانشان می دادندکه روستاییان هیچ گاه حاضرنیستندازهم فاصله بگیرند. کیچول درواقع نشان می دادکه دیواربرای فرارازهمسایه نیست بلکه بنا به ضرورتی ساخته شده است. وجودخشت درروستا اگرچه به ظاهرباعث شدتامردم ازنظرهم پنهان شوند، اماازطرفی دیگروحدت وهمکاری وهمدلی رابیشترکرد.به این ترتیب که درهرخانه ای کاری انجام می گرفت، مردم داوطلبانه می شتافتندوهمدیگررایاری می کردند.. این روحیه تاقریب 30- 40 سال پیش وجودداشت. درکارساختمانی تنهاکسی که مزدمی گرفت، استاد(بنـّا)بود. یکی ازبناهای معروف چیره دست روستای بنارآب شیرین، استادغلامعلی عسکری بود. وی ازدوران جوانی به کاربنایی پرداخت وتازمانی که توان داشت، دست ازاین کار نکشید. وی می گفت: کارگران ازطلوع آفتاب تاغروب، کارمی کردند ودرواقع بارهاوبارها اتفاق می افتادکه پس ازغروب، وقتی می خواستیم کارراتعطیل کنیم، صاحب کارمی گفت که ردیف ناتمام راهم کامل کنیدوبدین ترتیب بارها پیش می آمدکه تامدتی بعدازغروب هم کارکنیم بااین وجود، مزدِ من روزی 2ریال بود.* ....... محمد غلامی

____________

*ازگفتارمرحوم غلامعلی عسکری با اینجانب





تاریخ : یکشنبه 89/10/19 | 12:53 صبح | نویسنده : بنارانه | نظرات ()

مسکن یکی ازنیازهای اساسی انسان درطول تاریخ بشریت بوده اما این مسکن درهرناحیه ومکانی براساس امکانات وطبیعت آن ناحیه، باسایرجاهافرق داشته است. به عنوان مثال مردمانی که درجنگل زندگی می کردند، مصالحی که درساخت خانه به کارمی بردند، باکسانی که دردشت یاکوه زندگی می کردند، فرق می کرده است. درروستای بنارتاآن جاکه درحافظه ی من مانده است، بافت خانه هابارهاوبارهادستخوش تغییراتی بوده که علل مختلفی دارد. بی شک یکی ازآن علت ها، حوادث طبیعی مثل سیل است که ازسال 65 به بعدمخصوصاً ازسال80 باعث تغییرکلی بافت بنارشده است. آن چه طی چندشماره تحت عنوان مسکن تقدیم حضورتان می شود، مربوط به دهه های گذشته است وبرای ثبت درتاریخ معماری روستاوسپردن به آیندگان نوشته می شود.بی شک مهم ترین مصالحی که نیاکان مابرای ساخت خانه ازآن استفاده می کردند، چوب، خاروشاخ وبرگ درختان بوده است وتنه ی نخل، چوب آن ،گزو کـُنار، ازمهم ترین مصالح به شمارمی رفته اندودرطول چندقرن تاکنون ، هنوزهم چوب ، اهمیت خودراکاملاازدست نداده وسقف های چوبی فراوانی یافت می شود وکمتر حیاطی رامی توان یافت که درآن خانه ای ازخشت یاچوب نباشد.براساس گفته های کهنسالان، حدودیک قرن پیش، دیوارهای اطراف خانه هاازخاربود.مردم شاخه های درخت کنارودرّه رامی بریدندوبه جای دیوار، دراطراف خانه قرارمی دادندوآن رامستحکم می کردندبه گونه ای که ازبادها، آسیبی نبیند. برای این منظور، قسمت های محکم وکلفت چوب رادرچاله هایی که برای این کارحفرکرده بودندمی گذاشتندووروی آن خاک می ریختندومحکم می کردند. بدینسان دیوارهاساخته می شد.برای درحیاط نیزاز«دَرخَس dar-khas» استفاده می شد. درخس، تعدادی چوب درقطع یکسان بودکه بابندهای لیفی یاپیشی(بافته شده ازبرگ نخل)به هم متصل می شدندوازآن هابه جای« در»استفاده می شد. دربعضی خانه هانیز ازتپه ای خار، به عنوان «در»استفاده می کردندبه گونه ای که وقتی کسی می خواست واردخانه شود، آن رابرمی داشت وکِناری می گذاشت ووقتی واردمی شد، دوباره آن راسرجایش قرارمی داد. گاه نیزپیش می آمدکه به عمدیاسهوی،در چشم به هم زدنی ، خانه ای درآتش می سوخت وبه خاکستربدل می شد. بعدهاکم کم ازخشت خام درساخت بناهااستفاده شد. خشت ، تحولی دربافت روستاپدیدآورد. محمدغلامی- 1374





تاریخ : یکشنبه 89/10/12 | 12:22 صبح | نویسنده : بنارانه | نظرات ()

 شایدآن چه تاکنون پیرامون بنار آب شیرین نوشته شده، مجموعه ای هماهنگ نباشد.این امرکاملاً طبیعی است. چون تاریخ مدوّنی دراین رابطه نداریم یالااقل من سراغ ندارم وبه ناچاربه گفته های دیگران استنادمی کنیم. این گفته هانیز قابل نقدوتحلیل اندوشایدبرخی ازآنان باواقعیات منطبق نباشدیااگرهم باشد، نتوان آن راثایت کرد. درقرن اول هجری ، اهالی عراق به سوی ایران روی آوردندودراین سرزمین پهناورپراکنده شدند. برخی ازآنان نیزدردشتستان جای گرفتند.درحال حاضربرمامعلوم نیست که آیااین اقامت ، بلافاصله پس ازتصرف ایران به وسیله ی اعراب مسلمان اتفاق افتاده یااین که دراثرجنگ هاوحوادث پس ازآن درعراق بوده است. آنچه درافواه واذهان باقی مانده این است که شخصی به نام« حاجی عبدالحسن(عَبدَح سَن) به بنارآمدودراین گوشه ازخاک ایران به عمران وآبادی پرداخت. اوفردی بسیارقدرتمندبودوگله های شتروگوسفندداشت»1اگربتوانیم به این سخن استنادکنیم ، بایدعمرروستای بنارآب شیرین رابیش ازهزارسال بدانیم.همان طورکه پیش ازاین نیزگفته شد، بناردرمرحله ی قبل، درمحدوده ی « کنارگرو2» بوده وآن کنار، درمنزل کربلایی عبدالعلی کدخدای بنارقرارداشته است 3وتاچنددهه پیش نیزآثارحیات به وفوردرآن قسمت دیده می شد. من خودبارها کوزه های شکسته وجای تنور رادرآن جامشاهده کرده بودم ولی امروزه به علت شخم زدن های پیاپی آثارموجوددرسطح زمین ازبین رفته اند. کربلایی احمدنعمتی می گوید: هنگام شخم زدن درآن محدوده، خشت های پایه ی دیوارها پیدابوده وحدود 30 – 40خانه دورهم جمع بودند. وی همچنین نقل می کند که کربلایی خدارحم گفته:« یادم است که من بچه بودم ورودخانه زیرکمربودوما، دررودخانه شنامی کردیم.درکِنار ِبـُنار، گدارگاهی بود4 که مردم ازآن طریق به ساحل رودرفته ودرآب شنامی کردند. درآن گدار، پیرزنی معروف به« دی احمدو(مادراحمد)» زندگی می کرده ومعمولاً گِرده وبَلبَل می ساخته است. وی پیرزنی بسیارسخاوتمندبوده وهرکسی ازکناراوعبورمی کرده، اورابه گرده های نان دعوت می نموده است. بعدازمرگ پیرزن، آن گدار، به دره ی دی احمدو مشهورگشته» واین نام تاهم اکنون نیز هم چنان باقی مانده است. ____________ 1- ازگفتارکربلایی احمدنعمتی 2- konaar-e-garuکـُناری درغرب دبستان بناروسمت شمال جاده ی بناروصفی آبادکه چندسال پیش آن راازبین بردند. 3- ازگفتارمرحوم محمدجعفرغلامی 4- گداردراصل به محلی می گویندکه بتوان درآن جاازآب رودخانه گذشت ولی دربنارعلاوه برمعنی فوق، به معنی راهی هموارکه ازآن راه بتوان به لب رودخانه رسیدنیز به کارمی رود.





تاریخ : شنبه 89/10/11 | 6:28 صبح | نویسنده : بنارانه | نظرات ()

مطلب زیرازآقای بهادرعالی نسب فرهنگی بازنشسته از شهرچرام است که طی نامه ای به تاریخ 22/8/89بابزرگواری دراختیاربنارانه قرارداده اند. ضمن تشکرفراوان ازآن عزیز، آماده ی دریافت نقد، نظرونوشته های شمانیزهستیم. درضمن کلماتی مثل «کی»که باید کـُیدبه معنی قائد باشدیا«بناری شیرین» که منظوربنارآب شیرین است، به رسم امانت بدون تغییروبه شکل نگارش نویسنده آمده است. بااحترام محمدغلامی

بسمه تعالی

طایفه ی بناری چرام یکی ازطوایف تیره ی مُهمَدِی ایل کهگیلویه بوده که ابتدادرحوالی بخش دیشموک یعنی ضلع شرقی دیشموک درتنگ بنارودلی بناری سکونت داشتندوازطوایف پرجمعیت وقوی ایل بودند. درسنه ی 1174 هجری قمری، هیبت الله خان پسرمسیح خان باوی حاکم کهگیلویه آن زمان ازطرف دولت زندیه جهت سرکشی وجمع آوری مالیات به منطقه ی دیشموک عزیمت وملا قیصرازبزرگان وخوانین رااحضارودستورجمع آوری مالیات رابه صورت فوری ودرزمان کوتاهی صادرمی نمایند. ملاقیصرهم به دلیل پراکندگی ایل ومشکلات مردم ، درخواست ایشان رادراین زمان کوتاه نمی پذیرد. همین موضوع باعث می شودکه حاکم ، دستوردستگیری وبازداشت ایشان رابدهد. برهمین اساس مردم به مخالفت باحاکم شورش می کنندکه دراین بین فردی به نام کی شیخ عالی که سردودمان بزرگترین فامیل دربناری می باشد ونسبت خویشاوندی باملا قیصر داشته، بامیرزا طاهرچهارمحالی(اصفهانی)که مشاورفرمانداریعنی هیبت الله خان بوده همدستی نموده وحتی بااسلحه خودِ میرزاطاهر، حاکم رابه قتل می رسانند وملاقیصرراآزادمی نمایند. برهمین اساس طایفه ی بناری عموما ًمنطقه راترک وباتوجه به اینکه دولتِ وقت باآنهامخالفت بوده نتوانستندیک جاساکن شوند. برهمین اساس گروهی به طرف باغ ملک خوزستان رفتندکه اکنون درمنطقه ی واجل بخش صیدون ازشهرستان باغ ملک ساکن هستند وبه نام های فامیل بخشعلی، علی بخشی وهفت مردی معروفندوقریب به هزارخانوار می باشندوگروهی به استان بوشهرکه هم اکنون دربخش مرکزی شهرستان برازجان(دشتستان) مهاجرت که به نام های بناری کاید(کی) بناری سلیمان وبناری شیرین معروفندوگروهی به سرپرستی کی شیخ به منطقه ی چرام کهگیلویه مهاجرت نموده که هم اکنون درروستاهای بناری سفلی وعلیا وشهرچرام ازشهرستان چرام وجمعی درشهرگچساران وبقیه ی نقاط استان کهگیلویه وبویراحمد پراکنده هستند که قریب به 500 خانوارمی باشند وبه نام فامیل های کی شیخ عالی- فرامرزی و مهمدی معروفندوبنا به نقل قول ازبزرگان گذشته ی طایفه ، تعدادی درزرقان فارس وتعدادی هم به مازندران آن زمان مهاجرت وسکونت گزیدندکه ماازمحل سکونت آن ها به صورت مشخص بی اطلاع هستیم.

بهادرعالی نسب-استان کهگیلویه وبویراحمد- شهرچرام

 

 





تاریخ : چهارشنبه 89/10/1 | 11:15 عصر | نویسنده : بنارانه | نظرات ()

 درقسمت اول این مقاله گفتیم که اگرمعنای بناررامی دانید، برای مابنویسیدتادروبلاگ منعکس کنیم.آن چه تاکنون دربین مردم رواج یافته،این است که بنار،از بـُنه ی اناری که آنجا بوده(درخت اناری بوده) نام گرفته است. آقای احمدروزبه تنهاکسی هستندکه تاکنون دراین باره اظهارنظرکرده اندوایشان نیزهمین نظررامطرح کرده اند.ضمن تشکرازوی،اگرچه نمی توان به راحتی چیزی راتأییدیا ردکرد،امابه نظرمی رسدکه این قول،ساده ترین معنی وتصوری بیش نباشدواگرهم درست بوده شایداسم اول آن ، بُن ناربوده که به بـُنـّارتبدیل شده وبعدها برای سادگی درتلفظ، به بنارتغییریافته است. اگرچه سه روستا در کنارهم به همین نام،آدمی رابه تردیدمی اندازد. درشماره ی 620هفته نامه ی اتحادجنوب تاریخ 8آذر1389 درصفحه ی 6 آقای حسین برازجانی، تحت عنوان « واژه های متداول درگویش مردم برازجان»(بخش نهم) می نویسد :« بنار ، بناری : بنار محل هایی که کاروان ومسافران جهت استراحت وبیتوته درآن محل هااستفاده می کردند . روستاهایی که پیشوندبناردارنددرمسیرجاده وراه بوده اندوبـنه به کسر(ه)واضافه شدن (ار)به بنارتغییرکرده است.»به نظرمی رسدکه این محقق ارجمندنیزبدون مطالعه ی دقیق وعمیق، خواسته هرطورشده وجه تسمیه ای برای بنارپیداکند. زبان شناسان متفق القولندکه زبان به سمت سادگی می رودوهرچه زمان می گذرد، کلمات نیزصیقلی ترمی شوندوبخش های ناصاف آن تراشیده می شود. براین اساس، بعیدبه نظرمی رسدکه بنه که خوددارای تلفظی ساده است، پسوند(ار)بگیردوبااضافه شدن مصوت(آ)، تلفظ آن دشوارترگرددنیزچندروستادردشتستان وجوددارندکه بدون تغییر،(بنه )تلفظ می شوند. ازسویی دیگرمسافت بین سه بنار(آب شیرین- سلیمانی- آزادگان)آن قدرنیست که کاروانی ازیک بنار، باربربنددودردیگربناراطراق کند. درهمان ستون آقای برازجانی می نویسد : « بناراوشیرینو: که بنارسی مرضی، سیدمرتضی نیزگفته می شود.» معلوم است که نویسنده نتوانسته یادداشت هایش راصحیح بخواند.او، مرضی را(morzey)تلفظ کرده ومرتضی خواند حال این که باید(marzey)بخواندتامعنی محمدرضاباشدچراکه به بنارآب شیرین، بنارسی مح رضی می گفتند. خانم طیبه برازجانی(پری) درکتاب ارزشمندسیری درگویش دشتستانی،صفحه ی 273 می نویسد : بناراوشیرینوbonar-e ow sirinu بنارآب شیرین . دهی است ازدهستان زیارت بخش مرکزی شهرستان دشتستان. به آن بنار«سی مرضی sey ma:rezey (متعلق به سیدمحمدرضا) هم می گویند.این که چرا به بنارآب شیرین، بنارسیدمحمدرضامی گفتند، بحث دیگری است و به لطف خدا درباره ی سیدمحمدرضامساوات اندک تحقیقاتی انجام داده ام که درفرصت های آینده دراین وبلاگ به آن خواهم پرداخت اما به راستی بناریعنی چه ؟ منتظر نظرات شماهستیم . محمدغلامی

 





تاریخ : جمعه 89/9/19 | 11:9 عصر | نویسنده : بنارانه | نظرات ()

 دردشتستان، سه روستا به نام های بنار ِسلیمانی، بنارآزادگان(قائد)وبنار ِآبشیرین درهمسایگی هم واقع شده اند. بنارآبشیرین، دراسناد رسمی، به نام بنار(bonaar)ثبت است ودرشناسنامه های فرزندان این روستا نیز تنها واژه ی بنارآمده است واضافه ی آبشیرین که پس ازآن آمده، به علت وجود چاه های آبِ شیرین درروستا وباغ های اطراف آن بوده است. مردم این روستا، زادگاه خودرا بنار، بنارسلیمانی را بناری وبنارآزادگان را بناری کـُید(قائد)  می نامندولی دربین دیگران ، این وضع فرق می کند مثلا اگرکسی خودرا درمحیط دورتری اهل بنارمعرفی کند، می پرسند : کدام بنار؟ بنابراین ذکر اضافه ای برای تشخیص روستاهاازیکدیگر،شاید لازم به نظر می رسیده است . ازآنجا که بناردربخش مرکزی شهرستان دشتستان ودردهستان زیارت واقع شده، درلغت نامه ی دهخدا به نقل ازفرهنگ جغرافیایی ایران جلد7، بنارزیارت معرفی شده است که این خودپرسش هایی درذهن به وجود می آوردازجمله این که آیا آن موقع(پس ازجنگ جهانی اول)، آب ِ شیرین ِبنار، معروف نبوده یاوجودمرکزیت زیارت ووابسته بودن کدخدای بناربه خان زیارت، باعث این نام شده است ؟درلغت نامه می خوانیم :« بُنارزیارت[بُ رَ](اِ خ)دهی است ازدهستان زیارت بخش برازجان ازشهرستان بوشهر470تن سکنه دارد. آب آنجاازرودخانه ی دالکی تأمین می شودومحصول آن غلات وخرماوشغل اهالی زراعت است. 1» امادرکتاب جغرافیای تاریخی دشتستان، بانام بنار آب شیرین معرفی شده که به نظرمی رسد نویسنده، به شنیده ها اکتفاکرده است .وی درذیل عنوان بنارآب شیرین می نویسد: «یکی ازروستاهای دهستان زیارت ازتوابع بخش مرکزی شهرستان دشتستان می باشدکه در18کیلومتری شمال غربی برازجان قراردارد. ارتفاع آن ازسطح دریا20مترمی باشد. به علت وجودآب شیرین دراین روستا به آن بنارآب شیرین می گویند. جمعیت این روستادرسال 1380پانصدوهفتادوسه نفربوده است .2»

همان طورکه می دانید، درهیچ جایی وجه تسمیه ی بنارذکرنشده ازطرفی بایدعامل مهمی باعث شده باشدتادرمحیطی به وسعت 5-6کیلومتر، سه روستا به یک نام شکل بگیرد. بعضی ازمردم روستا برای معنای کلمه ی بنار، نظری دارند. راستی نظرشماچیست؟ شمانیزنظرخودرابرای مابنویسید تادرقسمت دوم این مقاله ، بانام خودتان مورداستفاده قراربگیرد .

_________________

1-لغت نامه- علی اکبر دهخدا- جلد11 صفحه ی 297

2- جغرافیای تاریخی دشتستان- حبیب قاسمی- نشرموعوداسلام چاپ اول1382

 





تاریخ : پنج شنبه 89/7/1 | 12:12 صبح | نویسنده : بنارانه | نظرات ()

 

برای بیان تاریخ و گذشته ی روستای بنار آب شیرین ، متأسفانه مرجع مکتوبی در دست نداریم و ناچاریم به نقل قول ها و سخنانی توسل بجوییم که سینه به سینه به ما رسیده اند .  آنچه که می دانیم این است که بنار تاکنون چند بار جا به جا شده است . این روستا در ابتدا نزدیک «باغچه ی عباس ِ ملا علی»  یعنی در چند صد متری جنوب بنار کنونی واقع بود و پس از آن، به چند ده متری غرب بنار امروزی منتقل شد و کـُنارِ کربلایی عبد العلی (کـُنار ِ گــَروgaru  ) در محدوده ی روستا و در منزل کد خدای بنار قرار داشته است 1 آنچه می توان حدس زد این است که این جابه جایی ، به خاطر نزدیک شدن به آب رودخانه ، استفاده از زمین های جلگه ی رود ، حمام تابستانه و ....بوده است . آثار خشت خام بناهای این روستا ، تا حدود سال 1300 شمسی در بعضی از جاها به وضوح مشخص بوده 2ولی بر اثر باد و باران و سیل و تبدیل شدن آن مکان به زمین های زراعی و شخم زدن های پیاپی ، به مرور زمان محو شده است . کـُنار مورد نظرنیزیک بار بر اثر توفان شدید بهمن ماه سال 1354 قطع شد3 و شاخه های نازک و فرعی آن هم در دهه های بعدی به طور کامل از بین رفت. مرحله ی سوم شکل گیری بنار که هسته ی اصلی بنار کنونی بوده ، بسیار جالب و عجیب است. اگر به ساختار روستا به دقت نگاه کنید ، می بینید که هسته ی مرکزی و اولیه ی بنار ، بر روی تلـی دایره ای ، شکل گرفته و تمام خانه ها پشت به پشت هم و درهایشان به سمت اطراف باز می شود و شاید تنها روستایی بوده که هیچ کوچه ای از میان آن نمی گذشته یعنی شما با یک بار دور زدن در اطراف آن محیط دایره ای ، از مقابل تمام درها می گذرید. برای مثال اگر از« چاه گاه - چَه گــَه 4» که تا چند دهه پیش محل تهیه ی آب آشامیدنی مردم روستا بود ، به سمت شرق حرکت کنید ، بدون اینکه در سمت چپ خود کوچه ای بیاید ، یک دور کامل می زنید و باز به چاه گاه می رسید. همین دایره ، درست مرتفع ترین جای آن منطقه است  که اجداد ما به شکلی استادانه ، با این شیوه ی معماری  از حداقل زمین ، حداکثر استفاده را برده، بی آن که حتی یک وجب از آن به عنوان کوچه ، هدر رفته باشد. (البته تعداد خانه های بنار در آن هنگام اندک بوده5  وخانه های اطراف،بعدها به وجودآمده اند. ) اگر چه به نظر می رسد که این شیوه ی معماری برای حمله های احتمالی در مقابل دشمنان مناسب است ، اما به احتمال قوی این ساختار برای رهایی از بلاهای طبیعی مثل طغیان آب رودخانه و سیل بوده است و اگر این حدس درست باشد ، می توان علت مهاجرت دوم ساکنان بناررا ، طغیان آب رودخانه و سیلاب دانست . شما چه فکر می کنید ؟ منتظر نوشته های شما هستیم .

____________________

1- به نقل از مرحوم محمدجعفرغلامی

2-همان

3-رضارضاییان چنین سروده است :

بیست ویک بهمن پنجاه وچار      تندبادی آمدازسوی بنار

اززمان حالیه تاعهدعاد             کس نداردیادچون این تند باد

4-chagaمحل چندچاه که آب آشامیدنی روستاراتأمین می کردوکِنارمنزل مرحوم احمدبوستانی واقع بود .

5- مرحوم غلامعلی عسکری تعدادخانواربناردر10سال پیش از«سال قحط سفید»(1300شمسی)را 26خانوارمی دانست.

 

 





تاریخ : یکشنبه 89/6/28 | 12:49 صبح | نویسنده : بنارانه | نظرات ()

این مقاله درهفته نامه ی آیینه ی جنوب - سال ششم - شماره ی 231 – شنبه 4 اردیبهشت 1378چاپ شده- باتوجه به این که هنوزمشکلات دانش آموزان حل نشده، وبه مناسبت سال تحصیلی جدید ، دراین وبلاگ منعکس می شود .

 در هفته نامه های استان خواندیم که بیش از 4میلیارد ریال برای

محرومیت زدایی دشتستان اختصاص یافته است.این خبر هر دشتستانی راخوشحال کرد چنان که مرا. هر کجای ایران عزیز آباد شود نیکو ومردم را از آن بهره ای است. این خبر مرا بر آن داشت تا فرصت را مغتنم شمرم و درد دلی کنم. شک نیست که بهره مندی از آموزش و پرورش حق قانونی هر فرد است و دولت ها موظفند شرایط رشد و تعالی را برای طالبان دانش تا سطوح عالیه مهیا کنند. پس از انقلاب نیز در همین راستا خدمات آموزشی مهمی انجام گرفت و قدم های بلندی برداشت شد اما به نظر می رسد در پاره ای موارد،کار ها بدون حساب و کتاب ومطالعه انجام گرفته باشد.برای مثال در روستای((هفت جوش)) در غرب برازجان، در شرایطی که تعداد دانش آموزانش به تعداد انگشتان یک دست هم نمی رسد،مدرسه ای ساخته شده که دو ردیف کلاس آن شبانه روز در سکوت مطلق ، بدون شنیدن صدای آبی از حنجره ی کودکی چرت می زند و امروز نیز به انبار کاه و علوفه روستاییان بدل شده است. در حالی که روستای بنار از توابع بخش مرکزی شهرستان دشتستان در این زمینه مورد بی مهری قرار گرفته و با آنکه اموزش و پرورش در آنجا ریشه ای به بلندای بیش از 35سال دارد، هنوز فضای آموزشی آن تنها یک دبستان است که دختران و پسران در دو نوبت از آن استفاده می کنند.از سال 1355 که مدرسه راهنمایی به میهمانی روستای زیارت آمد، دانش آموزان بنار وصفی آباد، مشتاقانه به سویش شتافتند و بیش از 4کیلومترراه را پیاده و یا با دوچرخه طی کردند واکنون نیز پیاده یا گاه آویزان بر میله های وانت بار ها خود را به آن مرکز تحصیل می رسانند که علاوه بر دیر رسیدن های پیاپی، گاه سوانحی نیز در بر دارد که سقوط یکی از دانش آموزان ازتراکتور نمونه ای از آن است. چند بار از طرف مردم تلاش های پراکنده برای افتتاح یک باب مدرسه راهنمایی صورت گرفته که برای نمونه در تابستان گذشته ، حقیر با تنی چند از اهالی روستا به آموزش و پرورش شهرستان دشتستان یا اداره کل آموزش و پرورش استان رفتیم ولی با وجود هماهنگی های دلسوزانه ی مدیر محترم مدرسه راهنمایی بوعلی زیارت برای مهیا کردن کادر آموزشی و نیز آماده کردن فضایی مناسب در روستا، نه تنها مدرسه ای افتتاح نشد بلکه کلاس ضمیمه مدرسه زیارت نیز تشکیل نشد. مسئولان دلیل عدم گشایش مدرسه را نبودن پشتوانه دانش آموزی ذکر می کردند در حالی که یکی از مهم ترین علل مهاجرت به شهر ها نبودن فضای آموزشی لازم در روستاست که بی شک باز شدن یک باب مدرسه راهنمایی از مهاجرت به شدت می کاهد و مشکلات احتمالی را کم می کند. در سفر اخیر ریاست جمهوری به استان ، صاحب این قلم طی نامه ای ماجرای غم انگیز دانش آموزان ِ سرگردان ِ روستا را به ایشان نگاشتم تا اندکی از بار مسئولیت وجدانی ام کاسته شود. اکنون نیز به مسئولین عرض می کنم که به فکر نوجوانان روستا یی باشید. آنان که گاه به خاطر نداشتن کرایه و خرجی ِ سالانه، ترک تحصیل می کنند. آنان که در باران و تابش آفتاب، ساعت ها کنار جاده پرسه می زنند یا برای برگشتن به منزلشان در سایه سار روستای همجوار به انتظار وسیله ای ومعطل می مانند. چه بسا ممکن است از میان همین افرادِ معصوم ، بزرگانی برخیزند که بتوانند فردا ، گرد محرومیت را از چهره استانمان بزدایند. امروزه که بودجه ای در اختیار دارید، به فکر محرومین روستای بنار باشید چرا که : « ما ز یاران چشم یاری » داریم .

                                                             محمدغلامی - بنارآبشیرین





تاریخ : جمعه 89/6/12 | 12:27 صبح | نویسنده : بنارانه | نظرات ()
.: Web Themes By Akj :.